twitter share facebook share ۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۵ 1861

در منطق دین جایی برای تبعیت و پیروی جاهلانه و دنباله روی کورکورانه در هیچ موردی نیست و این نوع تقلید و پیروی ممنوع است. استاد مطهری در این باره می نویسد: «تقلید بر دو قسم است ممنوع و مشروع. یک نوع تقلید است که به معنای پیروی کورکورانه از محیط و عادت است که البته ممنوع است و آن همان است که در آیه قرآن به این صورت مذمت شده است: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ؛ گفتند ما پدران خود را بر آیینی یافته ایم و همانا بر پی ایشان می رویم» اینکه گفتیم تقلید بر دو قسم است، ممنوع و مشروع؛ مقصود از تقلید ممنوع تنها تقلید کورکورانه از محیط و عادات و آبا و اجداد نیست، بلکه تقلید جاهل از عالم و رجوع عامی به فقیه هم بر دو قسم است: ممنوع و مشروع. اخیرا از بعضی مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند گاهی این کلمه را می شنوم که می گویند می گردیم کسی را پیدا کنیم که آنجا سر بسپاریم، می خواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده، سر سپردن نیست؛ چشم بازکردن و چشم بازداشتن است. تقلید اگر شکل سرسپردن پیدا کرد، هزارها مفاسد پیدا می کند»

تقلید و پیروی در دین اگر به صورت تبعیت کورکورانه باشد و به تعطیل کردن فکر و اندیشه و به سرسپردگی و مرید و مرادبازی منجر گردد، تقلیدی است ویرانگر که در دین سخت نکوهیده است؛ زیرا کسی که فکر کردن و اندیشیدن و با حجت و دلیل پیروی کردن را تعطیل می کند و اهل تقلید و پیروی کورکورانه می شود و اگر مقلد یا مرادش بگوید ماست سیاه است اصلا آن را سیاه می بیند، فطرت خویش را در سخت ترین حجابها قرار داده است.

امیرمؤمنان علی(ع) در تقسیم بندی مردمان، آنان را از سه حال خارج نمی داند: عالمان ربانی، آموزندگانی که در راه رستگاری کوشایند و فرومایگان بی هویتی که از پی هر ندایی می روند. بیان امام چنین است: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ»

امام در ادامه دسته سوم را اینگونه توصیف فرموده است: «اتباع كل ناعق، يميلون مع كل ريح، لم يستضيئوا بنور العلم، ولم يلجأوا إلى ركن وثيق؛ پی هر بانگی را گیرند و با هر باد به سویی خیزند، نه از روشنی دانش فروغی یافتند و نه به سوی پناهگاهی استوار شتافتند»

شأن دین مخالفت با کوری و نادانی و ایجاد بینایی و دانایی و گام نهادن در مسیر هدایت و پیروی از حق بر این اساس است؛ چنانکه خدای متعال خطاب به پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «قُل هذِهِ سَبيلي أَدعو إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنا وَمَنِ اتَّبَعَني؛ بگو: این راه من است که با بینایی به سوی خدا می خوانم من و هرکه از من پیروی کند»

کوری و نااگاهی در توحید خالص راه ندارد و خداوند به پیامبرش فرموده است که دعوت او به راه حق بر اساس بینایی است و این امر درباره آنانکه او را پیروی می کنند و به سیره او متأسی می شوند نیز صادق است. رسول خدا(ص) و پیروان واقعی او به بصیرت می خوانند نه جهالت، به اطاعت آگاهانه می خوانند نه اطاعت کورکورانه. خداوند به پیامبرش فرمان می دهد که بگو: من با یقین و بصیرت و حجت قاطع به توحید و عدالت می خوانم و نه بر اساس تقلید و این سیره من و سیره هرکسی است که به من ایمان آورد (تفسیر مجمع البیان ج3 ص268)

خطر تقلید ویرانگر برای دین و دینداری

با توجه به اینکه دین، مردمان را به بینایی و اندیشه ورزی و خردمندی می خواند و از این راه آنان را هدایت می نماید، اگر تقلید ویرانگر بر دین و دینداری حاکم شود، شأن هدایتی دین که باید مبتنی بر بصیرت باشد و شأن دینداری اهل ایمان که باید مبتنی بر پیروی آگاهانه باشد، به شدت آسیب می بیند و زمینه ای فراهم می شود که مردمان به اطاعت مخلوق در اموری کشیده شوند که معصیت خالق است. امیرمومنان علی(ع) در حکمتی والا فرموده است: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق؛ اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست»

بسیاری از مصیبت هایی که در طول تاریخ بر اهل دیانت و بر اسلام و مسلمانان رفته است، به سبب فرهنگ تقلید کورکورانه و پیروی نااگاهانه بوده است. چنانکه امام علی(ع) درباره پیروان معاویه و مصیبت هایی که از جانب آنان پیش آمد همین را مطرح کرده است: «اناس من اهل الشام، العمی القلوب، الصم الاسماع، الکمه الابصار، الذین یلبسون الحق بالباطل، و یطیعون المخلوق فی معصیة الخالق؛ مردمی کوردل که گوشهایشان در شنیدن سخن حق ناشنواست و دیده هایشان در دین آن نابینا، کسانی که حق را از راه باطل می جویند و با اطاعت مخلوق، راه معصیت خالق را می پویند»

کار اطاعت و تسلیم شامیان در قبال معاویه بدانجا رسیده بود که وقتی معاویه سوی صفین می رفت، روز چهارشنبه با او نماز جمعه خوانند؛ در اثنای جنگ عقل خود را تسلیم او کردند و گفتار عمروبن عاص را که می گفت «چون علی عمار را به جنگ آورده پس علی قاتل اوست» پذیرفتند

تقلید ویرانگر هویتی برای انسان باقی نمی گذارد و آدمی را تهی و بی محتوا می سازد و چنین انسانی از سر تقلید کورکورانه و پیروی جاهلانه به هر کاری تن می دهد و هر ناروایی را مرتکب می شود.

در منطق دین پیروی و تقلید جاهل از عالم و غیر متخصص از متخصص و عامی از فقیه نیز باید بر فهم و بصیرت استوار باشد، وگرنه این نیز پیامدهای آسیب زای خاص خود را در پی دارد چنانکه امیرمومنان علی(ع) فرموده است: «أو منقادا لحملة الحق لا بصيرة في أحنائه، ينقدح الشك في قلبه لأول عارض من شبهة، ألا لا ذا ولا ذلك، أو منهوما باللذة سلس القيادة للشهوة، أو مغرما بالجمع شيء شبها بهما الأنعام السائمة؛ یا کسی که پیرو خداوندان دانش است اما در شناختن نکته های باریک آن، او را نه بینش است؛ چون نخستین شبهت در دل وی راه یابد در ماند و راه زدودن آن را یافتن نتواند؛ هیچیک از اینان اندک پاسداری دین را نتوانند و بیشتر به چارپای چرنده مانند»

پیروی از خداوندان دانش نیز باید با بینش و فهم عمیق باشد زیرا در غیر اینصورت انسان ها در قالب پیروانی بی بنیه و فاقد بنیادهای فکری درخواهند آمد که در رویارویی با نخستین شبهه ها گرفتار عوارضی مخرب برای دین و دینداری خود می شوند. امام علی(ع) اینان را فاقد توان پاسداری و حفظ دین می داند و بی گمان چنین کسانی دین و ایمان خود را نیز به درستی نمی توانند پاس دارند. تقلید ویرانگر شخصیت انسانی فرد را دگرگون می سازد و او را به مرتبه حیوانی تنزل می دهد، از این رو تعبیر امام(ع) درباره چنین کسان، مجازگویی نیست و آن حضرت حقیقت آنان را بیان فرموده است: «الانعام السائمه»

استاد مطهری در نفی تقلید ویرانگر می گوید: «بعضی از مردم خیال می کنند که تأثیر گناه در افراد یکسان نیست، در مردم عادی گناه تأثیر دارد و آنها را از تقوا و عدالت ساقط می کند ولی در طبقه علما تأثیری ندارد. آنها یک نوع اعتصام دارند در صورتی که اسلام برای احدی اعتصام قائل نیست؛ حتی برای شخص پیامبر اکرم(ص) چرا می گوید: «قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» ای پیامبر بگو خود من نیز اگر معصیت کنم از عذاب روز بزرگ بیمناکم. چرا می فرماید: «لئن اشرکت لیحبطن عملک» اگر نوعی شرک در کار تو وارد شود عملت تباه خواهد شد؛ همه اینها برای این تعلیم است که تبعیضی در کار نیست، کریت و اعتصامی برای احدی نیست. داستان موسی وعبد صالح که در قرآن کریم آمده داستان عجیبی است. یک نکته بزرگ که از این داستان استفاده می شود این است که تابع و پیرو تا آنجا تسلیم متبوع و پیشواست که اصول و مبادی و قانون نشکند و خراب نشود. اگر دید آن متبوع کاری برخلاف اصول و مبانی انجام می دهد نمی تواند سکوت کند؛ گو اینکه در این داستان عملی که عبدصالح کرد از نظر خود او که افق دید وسیع تری داشت و به باطن امور توجه می کرد، برخلاف اصول نبود بلکه عین وظیفه بود. ولی سخن در این است که چرا موسی صبر نمی کرد و زبان به انتقاد می گشود؟ با اینکه وعده می داد و به خود تلقین می کرد که اعتراض نکند باز هم اعتراض و انتقاد می کرد؟ نقص کار موسی در اعتراض و انتقاد نبود در این بود که به رمز مطلب و باطن کار آگاه نبود، البته اگر به رمز مطلب آگاه می شد اعتراض نمی کرد و مایل بود که برسد به رمز مطلب؛ ولی مادامی که از نظر او عملی برخلاف اصول و قانون الهی است، ایمان به او اجازه نمی دهد سکوت کند. موسی به او می گوید: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» آیا اجازه می دهی از تو پیروی کنم تا مرا تعلیم دهی؟ او می گوید: «انک لن تستطیع معی صبرا» تو نخواهی توانست در مصاحبت من طاقت بیاوری و نسبت به آنچه می بینی سکوت کنی. بعد خود او علت را به خوبی توضیح می دهد: «وكيف تصبر على ما لم تحط به خبرا» مگر تو وقتی که ببینی عملی خلاف صورت می گیرد و از سرّ و رمز مطلب آگاه نباشی صبر خواهی کرد؟ موسی گفت: «سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا» امیدوارم اگر خدا بخواهد صبر کنم و امر تو را مخالفت نکنم. موسی نگفت چه به رمز مطلب پی ببرم و چه نبرم صبر خواهم کرد؛ بعد عبد صالح خواست صریح تر از موسی قول بگیرد که حتی اگر به رمز مطلب هم پی نبری سکوت کن و اعتراض نکن تا وقتی که موقعش برسد خودم توضیح دهم «قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا» در اینجا دیگر آیه کریمه ندارد که موسی پذیرفت، در آیه همین قدر دارد که بعد باهم راه افتادند و رفتند تا آخر داستان. بنابراین تقلید ممنوع جاهل از عالم همان است که شکل سرسپردگی پیدا کند و به صورت «جاهل را بر عالم بحثی نیست» «ما دیگر نمی فهمیم» «شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضا کرده باشد» و امثال اینها ادا می شود»

امام صادق(ع) تقلید مشروع و ممدوح را این طور بیان می کند: «فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لأمر مولاه، فللعوام أن يقلدوه؛ هرکدام از فقها که بتواند خود را ضبط و نگهداری کند، دعوتها و صوتهای شیطان او را از جا نکند، دین خود را حفظ کند، دین خودش را نفروشد، مخالف هواهای نفسانی و مطیع امر الهی باشد، عوام از همچو کسی می توانند تقلید کنند»

البته مخالفت یک عالم روحانی با هوای نفس با مخالفت یک نفر عوام فرق دارد، زیرا هوای نفس هرکسی در امور معینی است. هوای نفس یک جوان یک چیز است و هوای نفس پیر یک چیز دیگر؛ هرکسی در هر مقام و طبقه و درجه و سنی که هست یک نوع هوی نفس دارد. مقیاس هواپرستی یک عالم روحانی این نیست که ببینیم مثلا شراب می خورد یا نمی خورد، قمار می کند یا نمی کند، نماز و روزه را ترک می کند یا ترک نمی کند، مقیاس هواپرستی او در جاه و مقام و میل به دست بوسی و شهرت و محبوبیت و علاقه به اینکه مردم دنبال سرش حرکت کنند و در صرف بیت المال در راه آقایی خود یا بازگذاشتن دست کسان و خویشان و مخصوصا آقازادگان گرامی در بیت المال و امثال اینهاست. امام صادق(ع) در ادامه سخن فرمودند: «وذلك لا يكون إلا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم؛ یعنی کسانی که دارای این فضایل و ملکات عالیه باشند بعضی از فقهای شیعه هستند نه همه آنها

*برگرفته از کتاب رهزنان دین؛ نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

نظر شما