ویژگی خطبه منا امام حسین(ع) آن است که حضرت، تحلیل دقیقی از علل و عوامل انحطاط جامعهی اسلامی در این خطبه ارائه کردند. برای اینکه تحلیل حضرت از شرایط زمانه مشخص شود به چند نکته باید توجه داشت:
نکته اول این است که حضرت در خطابهی خود جامعهی اسلامی را از سه زاویه، قابل مطالعه و بررسی میدانند. درواقع آنچه که ما جامعهی اسلامی مینامیم، یک مثلث سهضلعی است؛ یک ضلع حکمرانان، ضلع دوم عالمان و دانشمندان و نخبگان و ضلع سوم تودههای مردم.
نکتهی دوم در ارتباط بین این سه ضلع است. تحلیلی که حضرت ارائه میکنند، این است که همهی تلاش حکمرانان برآن است که تودههای مردم را به استعباد و بردگی بگیرند و بر آنها سلطه مطلق پیدا کنند. راهکار رسیدن به این هدف آن است که ضلع دیگر این مثلث هم به تسخیر آنها درآید. یعنی ابتدا باید عالمان و نخبگان جامعه مصادره شوند تا راه برای سلطهی بر مردم و تسخیر آنها باز شود.
اما چگونه میتوان عالمان را حذف کرد یا به استخدام خود درآورد و مصادره کرد؟ راه حذف فیزیکی، راهی است که گاهی حاکمان جائر از آن استفاده میکنند اما راه چندان موفقیتآمیزی نیست و نمیتوان بهصورت گسترده برای همهی علماء از این روش حذف استفاده کرد. بله، برای برخی که ایستادگی و مقاومت میکنند، در نهایت از این روش استفاده میکنند. بهجای حذف فیزیکی، باید به حذف اجتماعی آنها اقدام کنند تا مرجعیت اجتماعی و نفوذ آنها در میان مردم از بین برود و همراه حکومت و تسلیم حکومت باشند و مزاحمتی برای حکومت ایجاد نکنند.
محور اصلی خطابهی اباعبدالله الحسین(ع) نقشی است که علماء در اینباره ایفا میکنند. البته این نقش، در دو جهت است: یک جهت نقشی است که عالمان و فرزانگان در قبال حاکمان دارند و دوم، نقشی است که عالمان و فرزانگان در قبال تودههای مردم دارند. اگر علماء، نقش خود را بهدرستی بشناسند و بهدرستی ایفا کنند، در برابر حکمرانان میایستند و جلوی سلطهی مطلق آنها را بر تودهی مردم میگیرند. اما اگر عقبنشینی کردند و خود را به حکومت فروختند، این مانع و سدّ از مقابل حکومت برداشته میشود و بهسهولت حاکمان بر مردم چنگ میاندازند و آنها را تسخیر میکنند و با فریب و شیوههای دیگر آنها را تحتفشار قرار میدهند. کسیکه مشت حاکمان را باز کند و بر بصیرت مردم بیافزاید که در دستگاه حکومت چه خبر است و شما چگونه باید عمل کنید تا توطئهی آنها را خنثی کنید، همان قشر عالم و فرهیخته و نخبه جامعه هستند. لذا یک درگیری بین حکمرانان و دانایان امت وجود دارد و اگر حاکمان در این درگیری، پیروز و موفق شوند و بتوانند عالمان را وادار به تسلیم کنند، قهراً جامعه هم در برابر آنها تمکین خواهد کرد و تسلیم خواهد شد. با این مقدمه که برای حفظ ارتباط مباحث لازم بود، کلام حضرت در فراز هشتم این خطبهی نورانی را دنبال میکنیم.
بند اول از فراز هشتم خطبه حضرت: سلطه حاکمان در اثر کوتاهی عالمان
حضرت فرمودند: «مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ» شما علماء، ستمگران را بر موقعیت و جایگاه خود مستقر کردید و جایگاه مستقلی را که علمای دین باید در قبال حکومت داشته باشند را به حکومت واگذار کردید.«وَأَسْتسلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ» همهی کارهایی را که باید براساس موازین الهی انجام بگیرد را به دست آنها سپردید. اگر شما به آن ظلمه و حاکمان جور، کمک نکرده بودید و کوتاه نیامده بودید، نمیتوانستند بر اوضاع و احوال شما مسلط شوند و جلوی دهان شما را بگیرند و اجازهی فعالیت به شما ندهند ولی شما خودتان کوتاهی کردید.
این قسمت درواقع نقدی است دربارهی رابطهی بین نخبگان و بهخصوص عالمان دین با حکمرانان که حضرت مقصر را خود عالمان معرفی میکنند. نه اینکه حاکمان مقصر نباشند ولی خود علماء هم به سهم خود در بهوجود آمدن این وضع کوتاهی کردهاند.
بند دوم: روش حکمرانی ظالمان
در اینکه شیوهی حکمرانان جائر چیست، حضرت سه خصوصیت را بیان فرمودند؛ خصوصیت اول «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ»، دوم: «یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ»، سوم «یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ». این سه ویژگی کلیدی دولتهای استبدادی فاسد و ستمکار است.
ویژگی اول حکمرانی جائران: تصمیم گیری بر اساس اوهام
ویژگی اول این است: شما امور را به آنها سپردید تا آنها براساس شبهات کار کنند: «وَ أَسْتسلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ». مبنای فعالیت آنها شبهات است. «عمل کردن براساس شبهات» به چه معناست؟ گاهی اوقات عمل شخص شبههناک میشود مثلاً جملهای را که نمیداند گفتنش، حلال است یا حرام، میگوید، این شبهه در کلام و گفتار است. گاهی لقمه شبههناک میشود یعنی لقمهای را که نمیداند حلال است یا حرام، میخورد. ولی «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ» اینجا به این معنا نیست که حاکمان در شبهات وارد میشوند. در بسیاری از موارد، اصلاً ورود در شبهات، حرام نیست مثل شبههی در طهارت و نجاست که شخص بنا را بر طهارت میگذارد یا گوشتی را از بازار مسلمانان میخرد که احتمال میدهد این گوشت ذبح اسلامی نشده باشد که در خیلی از این موارد، شرع مقدس راه استفاده از مشتبهات را باز کرده، سختگیری نکرده است و احتیاط را بر ما واجب نکرده است. پس اینجا که اباعبدالله الحسین(ع) در مقام اعتراض بر حاکمان جائر میفرمایند: «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ»؟ قضیه چیست؟
نخست باید توجه داشت که حضرت نفرمودند «یعملون فی الشبهات» بلکه فرمودند: «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ» یعنی به استناد شبهه عمل میکنند و مبنای عملشان شبهه است. انسان برای اینکه رفتار خودش را موجه کند و خوب جلوه دهد، دوگونه میتواند عمل کند: برخورد اول این است که برای عمل خود، حجت و استدلال داشته باشد و عملش مستند به یک منطق باشد. وقتی از او سؤال میکنید که چرا این عمل را انجام دادی و چرا این تصمیم را گرفتی؟ بهراحتی استدلال داشته باشد. انسان منطقی برای رفتار خود دلیل دارد، میتواند استدلال ارائه کند و از عمل خود دفاع کند. برخورد دوم این است که شخص، عملی را مرتکب میشود و چون دستش از دلیل کوتاه است، به توجیه روی میآورد و بهجای حجت، وجوه بیاعتباری را میشمارد تا خود را تبرئه کند. در اینجا مقصود از «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ» همین نوع دوم از رفتار حاکمان است.
حضرت میخواهند بفرمایند که این حکمرانان نالایق و بیتدبیر، برای اقدامات خود دلیل ندارند. اگر از آنها سؤال کنید که چرا این تصمیم را گرفتی یا چرا آن تصمیم لازم را نگرفتی؟ نمیتوانند دلیل اقامه کنند اما مشتی از اوهام پوچ، تخیلات و حرفهای بیاساس و بیمنطق را ارائه میکنند که کار من براساس این است. در اینجا «شبهات»، همان اوهام و همان منطق ساختگی و جعلی است که وقتی آن را دست انسانهای آگاه و خردمند دهید، کسی حاضر نیست بپذیرد و قبول نمیکند.
این تعبیر را در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین علی(ع) هم میبینیم. در خطبهی ۱۰۶ نهج البلاغه، مشابه همین جملاتی که در خطبهی امام حسین(ع) بود، هست: «فَمَکَّنْتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ أَلْقَیْتُمْ إِلَیْهِمْ أَزِمَّتَکُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ» شما هستید که سرشتهی امور را به دست آنها دادید. «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ» این بیان در نهج البلاغه با آنچه که از امام حسین(ع) در این خطبه نقل شده است، مشترک است. ابن ابیالحدید معتزلی در شرح این جمله نهج البلاغه میگوید: «عملوا بالشبهه لا بالحجه»(ج۷، ص۱۷۸) شبهه در اینجا در برابر حجت و دلیل منطقی است. یعنی کارهایشان، پایه و اساس منطقی که بتوانند از آن دفاع کنند ندارد. لذا اقداماتشان اقداماتی است که افراد دانشمند جامعه را قانع نمیکند. هر روز برای مردم یک مشکل جدیدی بهوجود میآورند و دائماً دستوپا میزنند تا بتوانند با اوهام خود، رفتارشان را موجه جلوه دهند. درحالیکه منطق عقلاء و تجربههای بشری روشن است. اتفاقاتی که در جوامع بشری بهوجود میآید، مشابه یکدیگر است، چرا آنها میتوانند مشکلاتشان را حل کنند و ما نتوانیم آن مشکلات را حل کنیم؟
ویژگی دوم حکمرانی جائران: رفتار بر مبنای شهوات نفسانی
خصلت دوم در شیوهی حکمرانی این ظلمه این است: «یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ» دائماً در شهوتها و تمایلات خودشان سیر میکنند. البته تمایلات در حکمرانان مختلف است؛ بعضی از حکمرانان بودند که دنبال لذتهای جنسی بودهاند؛ برخی بودند که شهوت مالی داشتند؛ و بعضی بودند که شهوت در قدرتطلبی داشتند اینکه سلطه و نفوذشان هرچه بیشتر گسترش پیدا کند و دنیا را بگیرند و الا خودشان زندگی ساده و ظاهرفریبانهای داشتند. شهوات انواع و اقسامی دارد. حفظ آقایی و سروری خود و به رخ دیگران کشیدن، هم یک نوع شهوت است. ویژگی این افراد در همهی انواع شهوترانیها این است که مبنای رفتار آنها تمایلاتشان است. در اینجا هم منطق و استدلالی برای رفتار آنها وجود ندارد.
ویژگی سوم حکمرانی جائران: استبداد به رأی
ویژگی سوم این است: «یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ» اینها کسانی هستند که اوضاع و احوال حکومت را صرفاً براساس نظر خودشان میچرخانند و استبداد دارند. فقط براساس رأی و نظر خود، برای امور جامعه تصمیم میگیرند. گویا هیچکس در حکومت عقل و شعوری ندارد و خدا یکجا هرچه عقل و فکر و هوش و تدبیر است، به یک نفر داده که در رأس حکومت قرار گرفته است. معیار حقانیت، رأی حاکم میشود، هرچه حاکم گفت حق است و هرچه نگفت، باطل است.
امام حسین(ع) به علمای دین، نخبگان و فرزانگان جامعه میفرمایند که شما مقصرید در اینکه چنین اتفاقی افتاده است. شما کوتاهی کردید که آنها آمدند و شما را کنار زدند و بهراحتی: «یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ و یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ و یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ».
بند سوم: نتیجه این حکمرانی
براساس اینکه علماء کوتاهی کردند اولاً، قدرت در اختیار این نوع حاکمان قرار گرفت که جامعه را با این شیوه اداره میکنند ثانیاً، ثمره و میوهی این حکمرانی چیست؟ هر درختی را با میوهی آن باید شناخت. وقتیکه حکومت اینگونه اداره شد و این سنخ افراد، قدرت را به دست گرفتند، نتیجه در آن ضلع سوم خودش را نشان میدهد. یعنی آثار آن بیتدبیریهای حکمرانان، در زندگی مردم خودش را نشان میدهد. هرکجا که در سطح زندگی مردم، عدل و انصاف دیده میشود پس حاکمان عادل بودند و هرکجا که در میان مردم حقکشی، ظلم و فلاکت دیده میشود، معلوم میشود آنهایی که قدرت را بهدست دارند، جامعه را اینطور اداره کردند.
این فرمایش نورانی اباعبدالله الحسین(ع) است که فرمودند: «وَ أَسْلَمْتُمْ الضُّعَفاء فِی أَیْدِیهِمْ» شما علماء کار را به دست این ظلمه سپردید و درواقع تودههای ضعیف و ناتوان مردم را بهدست آنها دادید. این مردم، چه پناهی داشتند؟ رسانهی مستقل و حزب داشتند؟ قدرت مالی داشتند؟ چه قدرتی در میان مردم وجود داشت؟ همهی اینها را دولتهای استبدادی مصادره میکنند که هیچ مانعی در برابر آنها نباشد. مردمی با دست خالی! حضرت فرمودند: شما این مردم ضعیف و ناتوان را در دست حاکمان رها کردید.
مردم؛ مقهور یا مستضعف!
آنوقت میدانید چه اتفاقی افتاد؟ این مردم ضعیف دو گروه شدند: «فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٍ» یک گروه به استعباد و بردگی گرفته شدند و یک گروه به استضعاف مالی و اقتصادی. کاری با مردم میکنند که این مردم چنان غوطهور در مشکلات زندگی خودشان باشند که اصلاً جرأت نکنند چیزی بگویند، میترسند نانشان قطع شود. این یک عده که معیشتشان مغلوب است.
گروه دیگر که نگران معیشت نیستند و اقشار متوسطی هستند که درآمدی دارند و از رفاه نسبی برخوردار هستند، بلای دیگری هم سر اینها آوردند. حضرت فرمودند: «مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ» جلوی آزادیهای اینها را گرفتند و مثل بردگان مقهور شدند تا جرأت نفس کشیدن و نظر دادن نداشته باشند. «استعباد» از همان مادهی «عبد» است: «عَبْدًا مَمْلُوکًا لَایَقْدِرُ عَلَى شَیْء»(سوره نحل، آیه۷۵) ویژگی عبد این است که هیچ اختیاری از خودش و در زندگی خودش ندارد. بخواهد نفس بکشد، باید نگاه کند ببینید آقا و مولایش چه میگوید. آنها مغلوب، اینها مقهور! آنجا استضعاف مالی در معیشت، اینجا استعباد به بردگی و به بندگی گرفتن! خلاصه همه و همه تحت سلطه قرار دارند. آن فلسفهای که پشت قیام اباعبدالله الحسین(ع) وجود دارد، این فلسفه است. اعتراض حضرت در مورد یزید: «وَ عَلَى الاِسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»، سخن پیغمبر اکرم(ص) را که حضرت نقل میکند: «منْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ» چه فلسفهای دارد؟ این خطابه، آن فلسفه را تبیین میکند.
علت سکوت عالمان
چرا جامعهی اسلامی به اینجا رسیده است؟ حضرت فرمودند علماء نقش خودشان را درست ایفا نکردند و نخبگان جامعه به میدان نیامدند. چرا علماء به صحنه نیامدند؟
حضرت فرمودند: «سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِکَ فرَارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُکُمْ بِالْحَیَاهِ الَّتِی هِیَ مُفَارِقَتُکُمْ» علمای دین! این سلطه، نتیجهی این است که شما آدمهای بزدل و ترسویی هستید و از مرگ فرار میکنید. شما حاضر نیستید هزینهی مقابله با حاکمان جور را بدهید. شما فراریان از مرگ هستید چون میترسید اگر چنگ به چنگ آنها بیاندازید و درگیر شوید، سرتان را زیر آب کنند و البته هم میتوانند و چقدر هم این کار را کردهاند ولی شما نباید از مرگ بترسید. ریشهی مسأله، این است که خیلی شیفتهی زندگی دنیا هستید، درحالیکه این زندگی دنیا برای شما ماندگار نیست و مرگ به سراغ شما خواهد آمد.
اینجاست که به آن نکتهای میرسیم که قبلا هم اشاره شد و آن اینکه عالم دین با درس دین خواندن، عالم دین نمیشود. عالم باید یک ویژگیهای اخلاقی و نفسانی و یک تربیت خاصی داشته باشد. بحث حضرت این است که شما آدمهای ترسویی هستید و کسیکه ترسوست، نباید در این جایگاه و موقعیت قرار بگیرد. اینجا شایستهی کسانی است که حاضر باشند جان بدهند و فداکاری کنند، بهتعبیر امام حسین(ع): «مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ ُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»(لهوف، ص۶۱) کسیکه بذل مهجه میکند و حاضر است خون بدهد، او میتواند با امام حسین(ع) همراهی کند.
این مسأله فرار از مرگ که در قرآن کریم هم آمده است: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ…»(سوره جمعه، آیه۸)، برای اینکه حل شود و شخص فرار از مرگ نداشته باشد و آمادگی جان دادن داشته باشد، یک ریشهی عمیق اعتقادی و اخلاقی لازم دارد. مردم عادی و تودههای مردم اگر فرار از مرگ داشته باشند و تعلق به زندگی دنیایی داشته باشند، برای شخص آنها موجب انحطاط میشود اما علمای دین اگر فرار از مرگ داشته باشند، فقط انحطاط شخصی نیست، جامعه منحط میشود و ستمگران بر مردم سلطه پیدا میکنند.
بخش پایانی فراز هشتم
«یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ وَ یَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْیَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَهً عَلَى الْجَبَّارِ». این جملات مربوط به فراز هشتم است که حضرت ویژگی حکومتهای طاغوتی را بیان فرمودند؛ حاکمانی که حکومت را صرفاً براساس رأی و نظر خودشان اداره میکنند که یکی از ویژگی دولت استبدادی است. «یَتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْکِ بِآرَائِهِمْ» امور جامعه را صرفاً براساس رأی خود تمشیت میکنند و به اندیشه و نظر دیگران (بهخصوص دانشمندان) اعتنایی ندارند و برهمین اساس است که تصمیمات آنها، تصمیمات رسوایی است که برمبنای تمایلاتشان انجام میگیرد، نه تصمیماتی که مبنای منطقی و معقولی داشته باشد و از ناحیهی اهل فکر و اندیشه حمایت شود: «وَ یَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْیَ بِأَهْوَائِهِمْ».
رویه تکراری استبداد!
این حاکمان ظالم، یک نسبت با حاکمان شرّ و تباهگر دارند و یک نسبت با حقتعالی: «اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَهً عَلَى الْجَبَّارِ» شیوهی آنها پیروی از اشرار و ستمگران پیشین است. گمان نشود که روش حکمرانی آنها (که در قسمت قبل گذشت) یک روش ابداعی و جدید در حکومتداری است. اساساً استبداد یک ماهیت دارد، هرچند این ماهیت در جامه و لباسهای مختلف ظاهر میشود ولی نباید فریب این ظاهر متنوع و متکثر را خورد. حضرت نگاهی واقعبینانه دارند و میفرمایند آنچه که این گروه (که امروز حاکم هستند) انجام میدهند، همان رویه و رفتاری است که اشرار مختلف پیشین هم داشتهاند: «اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ»
ظلمه، در برابر خدا!
«وَ جُرْأَهً عَلَى الْجَبَّارِ» کارهای این حاکمان ظالم، در برابر حقتعالی ایستادن و ادعای جبروت و خداییکردن است. ممکن است حاکم جائر در ادبیات زبانی و گفتاری خود بسیار متواضعانه سخن بگوید و خود را بندهی کوچک خدا معرفی کند و ممکن است بهعکس مانند فرعون و از ادبیات او استفاده کند و بگوید «أنا ربّکم الأعلی»(سوره نازعات، آیه۲۴). این مربوط به ادبیات گفتاری جائر است اما واقعیتِ در پس این ادبیات، یکسان است و آن «بندهی کوچک» خواندن با آن «پروردگار» خواندن، در حقیقت تفاوتی ندارد چون آنچه جباریت درست میکند، قدرت مطلقه و سلطنت مطلقه داشتن است و براساس اعتقاد توحیدی، قدرت مطلق تنها از آن حق تعالی است. لذا امیرالمؤمنین علی(ع) به جناب مالک اشتر (که او را بهعنوان نماینده خود به مصر اعزام کردند) فرمودند: مالک مبادا برای خودت جبروتی در برابر جبروت الهی قرار بدهی و بخواهی بهتعبیر خودت و در نظر خودت، نمودی از جبروت الهی را به نمایش بگذاری که خداوند هر جباری را ساقط میکند و با سر به زمین میزند: «إِیَّاکَ وَ مُسَامَاهَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ.»(نامه۳۱ نهجالبلاغه)
فراز نهم خطبه: فِی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یَصْقَعُ …
حضرت در ادامه به این مساله میپردازند که حاکمان جور از چه روشهایی استفاده میکنند؟ و نتیجهی حکومت آنها در جامعه چگونه ظاهر میشود؟
روش حاکمان ظالم
شیوهها و روشهایی که حاکمان جائر استفاده میکنند، مختلف و متنوع است. برخی از آن شیوهها را همه میشناسند و مورد نفرت عمومی مردم است و نیاز به توضیح ندارد. حاکم جائر همان کسی است مردم را زجر میدهد، زندانهایش را پر از انسانهای حقگو میکند و… مردم با روشها و شیوههای سخت کاملاً آشنا هستند و نیازی به تبیین این قسمت نیست. باید آن روشها و شیوههای نرم را توضیح داد چون ممکن است مردم توجه نکنند که پشتسر این شیوههای نرم چه اهداف شومی وجود دارد. لذا امام حسین(ع) از این روشهای نرم و بهظاهر توأم با صلاح سخن میگویند و آن استفاده حاکمان جائر و مستبد از ابزار منبر است!
ابزار منبر!
تعبیر حضرت این است: «فِی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یَصْقَعُ» در هر شهری و منطقهای منبری را برافراشتهاند و خطیبی را بر آن منبر گماردهاند و آن خطیب بالای منبر برای آنها فریاد میزند. خطبه حضرت در عصر و زمانی ایراد شده است که رسانههای گروهی مانند امروز وجود نداشته است (رادیو و تلویزیون و رسانههای مکتوب و… نبوده است) و ارتباطی را که حاکمان جائر با مردم در مناطق مختلف برقرار میکردند، از طریق شیوهای بوده که ما آن را «منبر» مینامیم. این ابزار در اختیار عدهای از مأموران حکومت که در جامهی عالم دین قرار گرفته بودند، اداره میشد و مأموریت آنها این بود که پیامها و دستوراتی را که از مرکز حکومت دریافت میکردند، در منبر به مردم ابلاغ کنند و برای مردم توجیه کنند و مردم را نسبت به آن اقناع کنند. این شیوهی متعارف است و اباعبدالله الحسین(ع) دربارهی این روش و شیوه صحبت میکنند: «فِی کُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یَصْقَعُ». در هرکجا اینها یک عالم وابسته و مزدور دارند که مأموریتش این است که از بالا دستور بگیرد و مردم را توجیه کند.
در توضیح فرمایشات حضرت در قسمتهای قبل هم تأکید شد که دولت جائر نمیتواند قدرت خود را حفظ کند مگر اینکه به شکلی مردم را ساکت و آرام نگه دارد و ابزاری که مردم را تحت قدرت خود حفظ کند، چیزی جز این نیست که در یک جامعهی دینی، عدهای از عالمان دینی را استخدام کند و توسط آنها (که بهعنوان دین در میان مردم شناخته شدهاند) مردم را تسخیر کند. پس گام اول این است که عالمان و نخبگان را باید خرید و بهوسیلهی آنها و با استفاده از منبر، بر مردم تأثیر گذاشت.
در جوامع اسلامی همچنان منبر از قداست برخوردار است و نگاه ما این است که پیغمبر اکرم(ص) بر فراز منبر قرار میگرفت، امیرالمؤمنین(ع) بر فراز منبر برای مردم خطبه میخواند. منبر جای مقدسی است، جای بیان حقیقت، جای دفاع از عدالت، جای سخن گفتن از خدا و اولیاء الهی. ولی وقتیکه پیغمبر اکرم(ص) از دنیا رفتند و قدرت در جامعهی اسلامی به انحراف کشیده شد، منبر را هم مصادره کردند و ابزاری در اختیار قدرت قرار دادند.
یکی از ویژگیهای دولتهای مستبد همین است که هرگز اجازهی اینکه فضا در اختیار افراد دیگر قرار بگیرد را نمیدهند. هرچه منبر است باید در اختیار آنها باشد، هرکه بخواهد بالای منبر برود باید از آنها مجوز داشته باشد، هرکه بخواهد سخنرانی کند باید سخن آنها را تکرار کند و الا مأموران ظاهر و غیرظاهر اطراف او را میگیرند و او را مؤاخذه میکنند که چرا حرفهای تو متفاوت است؟ درواقع منبرها و محافل دینی و مساجد هم شعبهای از همان حکومت جور شده است، انگار این مسجد نیست، یک ادارهای از دوائر در اختیار حکومت است.
مردم بی دفاع و دستان باز ظلمه!
شیوهی دومی که در حکومت این جباران وجود دارد، این است: «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ» اینها حکومت را به دست میگیرند اما چون حکومت دیکتاتوری است، مردم در این حکومتها بیدفاع و مردم بیپناه خواهند بود. مردمی که حقوقشان پایمال و تضییع میشود، جایی برای پناه بردن ندارند. مردمی که شاکی هستند مجبور هستند شکایت خودشان را در نزد کسی که از او شکایت دارند، ببرند. مگر چاقو دستهی خودش را میبرد؟!
امام حسین (ع) میفرمایند: «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ» سرزمین در اختیار این حاکمان است و این سرزمین هیچ دفاعی ندارد و کسی نمیتواند جلوی آنها را بگیرد. هرکاری که بخواهند انجام میدهند و هر تصمیمی بخواهند میگیرند و اجرا هم میکنند. «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَهٌ» یعنی سرزمین حکومت بدون کمترین مانع در اختیار آنهاست «وَ أَیْدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ» و دست آنها باز است و کسی نمیتواند اعتراض کند. اگر هم فردی در گوشهای اعتراض کرد، چگونه با او برخورد میشود؟ با همان قدرتی که حضرت اشاره فرمودند که با منبر و امثال منبر، آن شخص منتقد را منکوب و متهم کنند و اعتنایی به او نکنند، با بمباران تبلیغاتی از طریق رسانههای انحصاری که در اختیار آنهاست.
این ویژگیهای حکومت جبارانه است که حضرت بیان میفرمایند. حکومتی که همهی رسانهها را یکجا در اختیار دارد و میگوید هرکسی میخواهد حرف بزند، باید از ما مجوز بگیرد.
وحشتناکترین و تلخترین فاجعه!
این ظلمه وقتی به قدرت رسیدند، اتفاقی میافتد و آن وحشتناکترین اتفاق و تلخترین فاجعه است که حضرت به آن اشاره میکنند: «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ». «خول» همان عبد و برده بودن است. مردم را به بردگی میگیرند و آزادی آنها را سلب میکنند. در اعصار گذشته، یک گروه خاصی از جامعه برده بودند و خرید و فروش میشدند اما یک گروه خاص بودند. اباعبدالله الحسین(ع) میخواهند بفرمایند که وضع بردهها را ببینید که از خودشان اختیاری ندارند، آنها را میخرند، میفروشند، کسی حقی برای آنها قائل نیست، مالک دارند و برده و مملوک هستند، همین موضوع مملوکیت و بردگی در سطح جامعه همه را میگیرد و آنها که بهحسب ظاهر، حرّ و آزاد هستند، آنها هم به عبودیت گرفته میشوند.
پیش بینی امیرالمومنین(ع)
سالها پیش امیرالمؤمنین(ع) هم پیشبینی کرده بودند که این اتفاق میافتد و اصلاً ویژگی حکومت بنیامیه همین است. حضرت علی(ع) نامهای دارند (که گمان میکنم مربوط به اواخر عمر حضرت باشد و بعد از اینکه حضرت مشکلات زیادی از درگیریهای جمل و صفین و نهروان را تحمل فرمودند). این سؤال پیدا میشود که آقا چرا شما اینقدر مقاومت میکنید؟ حضرت فرمودند: «إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاق…» من مشتاق لقای الهی هستم. فکر نکنید برای دنیا و حفظ قدرت و حکومت است ولی «وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّهِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا» من نمیتوانم کنار بنشینم، نمیتوانم بیتفاوت باشم و چشم خودم را در مقابل این جریانات فاسد ببندم. من نگران و ناراحتم که کار مردم و زمام امور جامعه به دست انسانهای فاجر و سفیه بیافتد. چون اگر سفیهان و فاجران، قدرت را به دست بگیرند، آثاری دارد: ۱. «فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا» مال خدا را بین خودشان دستبهدست میکنند. ۲. «وَعِبَادَهُ خَوَلًا» بندگان خدا را به بردگی میگیرند. ۳. «وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً» به جنگ با انسانهای خوب برمیخیزند.
*شفقنا/ حجت الاسلام سروش محلاتی
messages.comments