«مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ؛ و از مردم کس هست که خدا را به زبان و به ظاهر میپرستد (نه از باطن و حقیقت) از این رو هرگاه خیر و نعمتی به او رسد اطمینان خاطر پیدا کند و اگر آزمونی (از شر و فقر و آفت) به او رسد (از دین خدا) رو بگرداند. چنین کس در دنیا و آخرت زیانکار است و این (نفاق و دورویی) زیانی است که بر همه کس آشکار است.»[1]
این آیه شریفه از جمله ایاتی است که حاوی هشداری محکم و شدید به انسانها است، به طوری که هر فردی در هر مرحله از زندگی خود باید آن را به یاد داشته و به آن توجه کند. ایه شریفه از دو لحاظ مورد بررسی است: 1- روانشناسی 2- اصول اعتقادی. اما قبل از پرداختن به این دو موضوع، باید تفسیر (حرف) را در آیه فوق بدانیم.
حرف به چه معناست؟
حرف به معنای: طرف- سو- جانب است، همچنین به شکوتردید نیز معنا شدهاست. در اصطلاح به افرادی گفته میشود که ایمانشان سطحی است و به اعماق وجودشان نفوذ نکردهاست. اینگونه اشخاص مانند کسی میمانند که بر لبه پرتگاهی که مشرف به شکاف عمیقی است ایستاده باشند و هر لحظه بیم افتادن و سقوط دارند.
همچنان مَثَل اینها مانند کسی است که در حاشیه لشکر یا در انتهای آن ایستاده است، تا اگر جنگ به نفع مسلمانها تمام شود، غنیمت را ببرد و اگر به زیان آنها تمام شود، زودتر از دیگران فرار کند، درحالیکه در مقابلش قهرمان سرسختی در قلب لشکر ایستاده و آماده نبرد است.
دو گونه انسان در قرآن
در روانشناسی قرآن کریم، خدای متعال به دو نوع شخصیت انسانی اشاره میکند: نوع اول (من یعبدالله علی حرف)؛ چنین افرادی ایمانشان سطحی است، بنابراین در یک لحظه سقوط میکنند. اما نوع دوم کسانی هستند که ایمان در عمق وجودشان لانه گزیده، لذا در حوادث زندگی دگرگون نمیشوند، بلکه محکم و استوار میمانند. بنابراین حال که دانستیم مردم به دو شکل و دو قالب هستند، باید احوال خود را بررسی کرده و بر ایمان خود نظارت داشته باشیم.
مصداقهای ایمان بر حرف زیاد است، از جمله:
مصداق اول: زمانیکه قوه غضبیه انسان در مقابل فرزند، برادر، نزدیکان، یکی از همسایگان، همکلاسی یا همکار منفجر شده و از کنترل عقل خارج میشود، در این لحظه واقعیت ایمان ما ظاهر میشود که بر حرف است یا همچون کوهی استوار؟ آیا با کوچکترین عامل تحریککننده از کوره در رفته و شروع به ناسزاگویی و اهانت و... میکند یا بر نفس خود مسلط است و احترام طرف مقابل را نگه میدارد؟
مصداق دوم: قوه شهوانی انسان در روبرو شدن با نامحرم چگونه عمل میکند؟ بعضی افراد بر این قوه تسلط کامل دارند و از این جهت ایمانشان ثابت است، اگر مرد است به زن بیگانه نگاه نمیکند حتی اگر او را وسوسه کند، و اگر زن است به مرد بیگانه نظر نمیکند حتی اگر توجه او را جلب نماید.
مصداق سوم: برخی افراد در حالت معمولی دچار حسادت نمیشوند، اما این تا زمانی است که با رقیبی قوی که در برخی ویژگیها از او برتر است، مواجه نشوند. مثلا میبینیم فردی در کارهای فرهنگی، مؤسسات خیریه، مساجد و حسینیهها به خوبی مشغول کار و فعالیت است، اما اگر رقیبی قوی پیدا کرد، حسادت در او تحریک شده و خدای ناکرده سعی میکند به وسیله سخنچینی، تهمت و اهانت و... او را از میدان به در کند. این فرد مصداق (و منالناس من یعبدالله علی حرف) است.
دو گونه ایمان
از نظر اعتقادی در علم کلام و روایات نیز به وجود دو نوع ایمان اشاره شدهاست: (ایمان مستقر و ایمان مستودع) یا ایمان ثابت و ایمان ناپایدار و متزلزل. برای مثال (زبیر) نمونه ایمان مستودع است. او در ابتدا فردی مؤمن و صالح بود و در جهاد شمشیری از شمشیرهای خداوند. همچنین (بلعمباعورا) فردی صالح بود؛ در مرتبه زهد و تقوا به جایی رسیده بود که خداوند اسم اعظم را به او عطا کرده بود، اما ایمانش متزلزل و ناپایدار بود: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ؛ و بخوان بر این مردم (بر قوم یهود) حکایت آن کس (بَلْعَم باعور) را که ما آیات خود را به او عطا کردیم، و او از آن آیات بیرون رفت و شیطان او را تعقیب کرد تا از گمراهان عالم گردید.»[2]
پس به خدا پناه میبریم از ایمان مستودع، و آن ایمانی است که قبل از مرگ از انسان گرفته شده و نعوذبالله سبب ورود او به جهنم میشود. از خداوند ایمان پایداری میخواهیم که ما را به بهشت هدایت کند.
آیا ایمان ما ثابت است یا ناپایدار؟
هر یک از ما باید از ایمان متزلزل بترسد، درباره آن فکرکند، راههایی برای درمان ان جستجو کند، و بررسی کند که آیا ایمانش بر حرف است یا نه.
در این زمینه نمونههای مستند و حقیقی فروانی در دست است که به دو نمونه بسیار گویا از آن اشاره میکنیم:
حمامهالمسجد و سقوط رعدآسا
عبدالملکبنمروان معروف به (حمامهالمسجد) یعنی کبوترمسجد بود، زیرا در مسجدالحرام سکنی گزیده بود و مردم همیشه او را درحال قرائت قرآن و رکوع و سجود و امثال آن میدیدند و او را فردی بهشدت باتقوا تصور میکردند. در کتاب «نثرالدرر-الآبی» از خود عبدالملک نقل شده است: «وقتی در مزرعه قدم برمیداشتم، از اینکه ملخها را بکشم واهمه داشتم»؛ یعنی تا این حد محتاط و مراقب حرکاتش بود، که نکند ملخی را له کند. همچنین میگفت: «از پا گذاشتن بر مورچه خجالت کشیدم»، و در نقل قولی دیگر از او آمده است: «حجاج به من نوشت که گروهی از مردم را بکشم، اما من اعتنایی نکردم». اما عبدالملکی که در ظاهر دارای چنین زهد و تقوایی بود، به جایی میرسد که به کشتن صدها نفس محترمه اهمیتی نمیدهد.
نویسندگان دربارهاش میگویند: وقتی خبر خلافتش به او رسید، قرآنی را که در دامن داشت به کناری گذاشته، گفت:« هذا فراق بینی و بینک؛ این جدایی بین منوتو است». این را عبدالملک به زبان گفت، اما برخی افراد به زبان نمیگویند و عملشان گویای درونشان است.
روزی زهری به عبدالملک گفت: «شنیدهام که شراب نوشیدهای؟» و خلیفه به جای اینکه خجالت کشیده و خبر را کتمانکند، با کمال فخرفروشی و پردهدری میگوید: «ای والله والدماء»؛ یعنی آری به خدا! نه تنها مشروب، بلکه خون نوشیدم!
ملاحظه کنید که مدت حکومت عبدالملک 21 سال بود، ولی اکنون بیش از هزار سال است که در عالم برزخ به سر میبرد و تا روزی که رستاخیز فرارسد، در سختترین عذاب خواهد بود.
حاطب جاسوس
نمونه دیگر، شخص معروفی است به نام حاطببنابیبلتعه، از صحابی بدری پیامبر اکرم(ص)، که در تمام نبردها در کنار پیامبراکرم(ص) حضور داشت و در میان صحابه از تواناترین تیراندازان بود. او همچنین سفیر پیامبر(ص) برای فراخواندن مقوقس (حاکم اسکندریه) به اسلام بود. اما زمانیکه پیامبراکرم(ص) بعد از نقض پیمانحدیبیه توسط قریش، تصمیم گرفت به صورت غافلگیرانه مکه را فتح نموده و بدین صورت از خونریزی جلوگیری کند، حاطب خیانت شگفتانگیزی کرد. او نامهای به سران مکه نوشت که محمد میخواهد چنین کند؛ سپس آن را به زنی به نام ساره داد تا به مکه برساند. در این هنگام جبرئیل نازل شد و پیامبر اکرم(ص) را آگاه نمود؛ پیامبر نیز امیرمؤمنان و چند تن دیگر را فرستاد تا این زن را یافته و نامه اش را بازستانند .آنها ساره را یافتند و نامه را گرفتند؛ پس حاطب در یک امتحان ساده به شدت مردود شد.
چگونه خود را بشناسیم؟
در اینجا با دو سؤال روبرو هستیم:
اولا: چگونه بفهمیم ایمان ما ثابت است یا ناپایدار؟ خصوصا کسانی که در ردههای بالای اجتماع قرار گرفته و به پست و مشاغل عالیه رسیدند، مانند: خطیبان، مدیران و...
ثانیا: چگونه دیگران را شناسایی کنیم؟ زیرا ممکن است بخواهیم کسی را به عنوان دستیار یا مدیر مؤسسه و... استخدام کنیم، پس آگاهی از چگونگی ایمان او بسیار مهم است.
راههای زیادی برای تشخیص وجود دارد، که ما در اینجا به دو راه بسنده میکنیم:
راه اول:
دروننگری: دروننگری به معنای کاوش در اعماق وجود است، که در اصطلاح به آن «سیر فیالانفس» گویند. خدای سبحان نیز به این مسأله در قران اشاره میکند: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ؛ ما آیات (قدرت و حکمت) خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملا هویدا و روشن میگردانیم تا ظاهر و آشکار شود که خدا بر حق است»[3].
اما چگونه درون خود را کشف کنیم؟
کشف درون راههای متعددی دارد، از جمله راهها: حدیث نفس است. انسان زیاد با نفس خود سخن گفته و آنرا مورد خطاب قرار میدهد. وقتی در زمانهای مختلف و مکانهای مختلف مراقب خود باشید؛ در محل کار، آشپزخانه، خیابان، مدرسه و... آنگاه خواهید دید که دائما (با صدایی پنهان) با خودتان صحبت میکنید. این عمل (حدیثنفس) نامیده میشود. این حدیث پنهان به انسان نشان میدهد که آیا نگاه او به مسائل خوشبینانه یا بدبینانه است؟ حسادت میکند یا نه؟ کینهتوز است یا نه؟ عصبانیت انفجاری دارد یا بر خشمش مسلط است؟ و...
گاهی میبینید که وقتی کسی به شما اهانتی میکند (یا فکر میکنید که به شما توهین شده) با خود میگویید: با او این فلان کار را میکنم.. یا ایکاش برای او چنینوچنان اتفاق بیفتد.. . اینها حدیثنفس است، که شاخصی قوی برای شناسایی دورن میباشد. آیا من صبور هستم یا نه؟ آیا در مصائب خویشتندارم یا نه؟ آیا در سختیها حلیم و باوقارم یا نه؟ آیا بر خشم و شهوت خود کنترل دارم یا نه؟ و...
اینها حدیثنفس است و اموری است که به ذهن خطور میکند. پس اگر میخواهید دروننگری داشتهباشید، مراقب حدیثنفس خود باشید. اگر این احادیث ایجابی(مثبت)، ایمانی و صالح بود، خیالتان راحتتر میشود. اما اگر خدای ناکرده، سلبی(منفی) و تحریککننده شما به سمت معاصی بود، تمام سعی خود را بر تغییر آن بگذارید.
راه دوم: بازخورد
در این راه که بازخورد یا دقت بر ارزیابی دیگران نام دارد، ما از دیگران میخواهیم که درباره رفتار ما نظر بدهند. متأسفانه اکثر افراد تمایلی به شنیدن عیوب خود ندارند، و نسبت به آن بازخورد منفی نشان میدهند. اما آیه شریفه به این کار تشویق میکند: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ؛ مؤمن آینه مؤمن است»[4]. اگر آینه نقطه سیاهی را در صورت شما نشان دهد، نه تنها هرگز نسبت به آن بازخورد منفی نداشته و آن را نمیشکنید که با تمیز کردن اینه، از او میخواهید بیشتر و بیشتر عیبهای شما را نشان دهد. پس بنا بر روایت اگر کسی از شما انتقادی کرد حتی اگر بدخواهانه یا خشونتآمیز و آسیبزا بود، باید اصل حرف را بررسی کنید، شاید حاوی حقیقتی باشد، پس بر اساس آن خود را تغییر دهید. نتیجه اینکه اگر دیدید بازخورد شما به انتقاد دیگران مثبت است، این نشاندهنده ثابت بودن نوعی از ایمان در وجود شما است، یعنی شما خودخواهی و منیت را در خود کشتهاید و هدف شما رسیدن به حقیقت است. اما اگر خود را در پذیرش امر به معروف و نهی از منکر بیمیل دیدید، باید نگران شوید.
اسباب اصلاح چیست؟
حال این سؤال مطرح میشود که راهها و ابزارهای ممکنی که میتواند ما را از ایمان متزلزل به ایمان ثابت برساند چیست؟
برای این مهم، روشهایی وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
دعا
روش اول دعا و توسل و مداومت بر این دو است؛ زیرا حسن عاقبت و سوء عاقبت منوط به دعا کردن به درگاه الهی است «وقال ربكم ادعوني أستجب لكم». خدای متعال بندهای را دوست دارد که دعا میکند و بر دعا کردن مداومت دارد.
صدقه
روش دوم دادن صدقه است. در روایتی در مورد صدقه آمدهاست: «إن البلاء ينزل من السماء كقطر المطر فتصعد الصدقة وترجعها معها؛ بلا از آسمان مانند قطرات باران میریزد، پس صدقه بالا میرود و بلا را با خود بازمیگرداند (از شخص دور میکند)». چه بلایی سختتر است از اینکه انسان ایمان و عقیده خود را از دست داده و از طریق مستقیم منحرف شود؟ زمانی که انسان بر یتیم و مسکین و... انفاق کند، و بر این روش استمرار داشته باشد، به برکت این صدقات خداوند آنچه را در لوح نوشته شده، تغییر داده و ایمان شخص از حالت ناپایدار به ثابت و مستقر تبدیل میشود.
عکس آنچه نفستان میگوید، عمل کنید
در روش سوم باید عکس خواسته نفس عمل کرد، زیرا: «أن النفس لأمارة بالسوء»
مثلا زمانیکه نسبت به مؤمنی حسد، کینه یا تکبر میورزید، عکس این حالت عمل کنید؛ یعنی به جای بیاحترامی، کمتوجهی و درهمکشیدن چهره، احترام و فروتنی بیشتری روا دارید و نیازهای شخص را سریعتر برآورده کنید، تا بدینصورت نیروی شیطان را شکسته و او را از خود دور کنید. زیرا نفس انسان شرور است و در صورت اجابت خواستهاش، حرص بیشتری میورزد، پس راه درمانش عدم پاسخگویی و عمل به عکس خواستهاش میباشد. مثال دیگر: اگر دیدید غرور شما را به سمت صدر مجلس هدایت میکند، عکس آن عمل کرده و در پایین مجلس بنشینید و... .
نگاهکردن به زیردست یا بالادست
روش چهارم: انسان با توجه به شرایط متفاوت، باید دوجور نگاه داشته باشد. زمانیکه در شرایط عبادات و معنویات و انجام اعمال صالح قرار میگیرد، به کسانی که در این زمینه از او برتر و کوشاتر بودهاند و بر او سبقت گرفتهاند، بنگرد. اما در شرایطی که با کمبودها و مصائب درگیر است، بجای نگریستن به افراد مرفه به زیردستان و افرادی که گرفتار مصائب بالاتری هستند بنگرد. مثلا اگر با فقدان نزدیکانش روبرو شد، یا گرفتار درد و رنج و بیماری شد، فورا کسانی را تصور کندکه با مصیبتهای بزرگتری دستوپنجه نرم میکنند. اگر کسی را میبیند که زیبایی بیشتر، مال بیشتر یا موقعیت اجتماعی بالاتری نسبت به او دارد، بجای گرفتاری در دام حسد، سریع کسانی را تصور کند که جمال کمتر و پول کمتر و موقعیت اجتماعی نازلتری دارند. انسانی که بتواند اینگونه ذهن خود را کنترل و مدیریت کند، به لطف الهی ایمان و اعتقادش ثابت خواهد ماند.
تلقین به خود
روش پنجم: تلقین مستمر و خطاب مداوم شخص به خودش که: مواظب باش قدمهایت در این امتحان نلغزد، مواظب باش... و مواظب باش... . انسان باید دائم آیات و روایاتی که سبب استواری و استحکام قلب بر ایمان میشود را بخواند: (اللهم ثبت أقدامنا)
یا مثلا وارد شده که این دعا را بخوانید: «بسم الله الرحمن الرحيم يا حي يا قيوم برحمتك أستغيث فأغثني ولا تكلني إلى نفسي طرفة عين أبدا وأصلح لي شأني كله»
همچنین در خواندن این دعا استمرار داشته باشید، که بهشدت مؤثر است: «بسم الله الرحمن الرحيم يا حي يا قيوم يا محيي القلوب أسألك أن تحيي قلبي اللهم صل على محمد وآل محمد» .
سخنرانی آیت الله سید مرتضی شیرازی برای جمعی از بانوان
مترجم:حکیمه سادات راغب زاده
نظر شما