twitter share facebook share ۱۳۹۷ شهریور ۱۰ 1895

در قرآن کریم هر چند به طور مستقیم در باره این مفهوم سخن گفته نشده، اما از دسته‌ای معارف قرآن استفاده می‌شود که این حق طبیعی انسان است و بدون آن اهداف دینی و انسانی تحقق نمی‌یابد.

برای نمونه پیامبران در مقابل کسانی که مانع رسیدن سخن آنان به دیگران می‌شدند می‌ایستادند و چیزی را که خود می‌خواستند، طبعاً برای دیگران نیز می‌طلبیدند. آنان در طول تاریخ همواره از این رنج می‌بردند که قدرتمندان و زورگویان مانع رسیدن سخن آنان به دیگران می‌شدند، پس چگونه با آزادی بیان دیگران که پایه گذار و بستر ساز عدالت بوده، می‌توانستند مخالف باشند.

آزادى بيان در ظرف انديشه دينى

آزادى بيان در ظرف انديشه دينى و در محدوده پذيرش كليات و اصول ضرورى اسلام، به اين معناست كه محقق نظريه خود را در زمينه مسائل اعتقادى، تاريخى، اجتماعى و فقهى بيان كند و با پذيرش اصول و كليات دين، نوعى تفسير و برداشت از دين را که متفاوت از اندیشه رایج است، ارائه دهد.

از اين جهت كمتر محقق و صاحب نظرى در جواز؛ بلكه ضرورت آزادی بیان ترديد كرده است، هر چند که بسیاری از محققان و نو اندیشان در شرایطی با بیان آرای عرفانی، فلسفی، و فقهی با ممانعت و تکفیر کسانی روبرو بودند، که دارای اقتدار بوده و می‌توانستند صاحب عقیده را ملکوک و در عصر خود به انزوا بکشند.

آزادى بيان در ظرف انديشه ضد دينى

مهم‌ترین بخش آزادی بیان، امکان بیان عقاید غیر دینی یا ضد دینی است. موارد اين نوع اظهار و تبليغ چند گونه می‌تواند باشد.

الف ـ گاه گوينده از روش و عملكرد مسلمانان به نقد انديشه دينى می‌پردازد و حقانيت و موقعيت دين را عملاً زير سؤال می‌برد.

ب ـ گاه خود انديشه دينى و عقايد مسلّم اسلامى، همچون توحيد، ادله اثبات خدا، نبوت، وحى و امامت را مورد حمله و انكار و ترديد قرار می‌دهد، یا موارد فرعی از آن مانند عصمت پیامبر و امام را زیر سؤال می برد.

ج ـ گاه اصل انديشه دينى را می‌پذیرد، اما به نوعى از تفسير ظاهری و یا علمی و یا انکار حرکات خارق‌ عادت، می‌پردازد، یا منکر جایگاه دین اسلام در جامعه می‌شود، كه به معناى انكار و نفى وحى، عالم غيب، دعوت پيامبران، وجود ملائكه، عالم حساب و كتاب و برزخ تلقی نمی‌گردد، اما تفسیر او برخلاف نظریه مشهور علما و اعتقاد رایج میان علما است.

د ـ طرح انديشه ضد دينى، گاه شامل آن مواردى می‌شود كه نسبت دروغ به خدا يا پيامبر و امام می‌دهد و از مصاديق افترا محسوب می‌گردد، يا از مواردى است كه توهين و سبّ به پيامبر و امامان معصوم به حساب می‌آید.

هـ ـ قسمتى ديگر از اين موارد، طرح اندیشه‌های مباين، در آنجايى است كه ضرورى دين نيست و انكار آن‌ها بر خلاف مسلمانى نيست، اما چون در افكار عمومى و ذهن عوام یا شبه عوام، مسلم و ترديدناپذير و از اصول قطعى تلقى شمرده شده، طرح و بيان آن موارد به عنوان اندیشه‌های ضد دينى تلقى می‌گردد.

مثلاً در مورد علم امام در شيعه، يا حادثه‌ای تاريخى چون حوادث زندگى امام على، يا امام حسين، محقق، تفسير خاصى ارائه می‌دهد كه از نظر عده‌ای این مسئله چه بسا موجب آشفتگى آشفته دلانى شود كه طرح هر نظریه‌ای بر خلاف انديشه خود را حادثه‌ای بزرگ و خطرناك می‌دانند و لذا غير مجاز می‌شمارند. حساسيت اين قسمت در فرازهايى است كه طرح آن چه بسا موجب بى اعتمادى و دو دلى در ايمان مردم و ترديد در بقيه اعتقادات گردد. یا طرح آن راه امن دین‌داری را به صحنه مباحثات فکری تبدیل کند.

بی گمان بخشى از رشد انديشه دينى و تكامل کلام و فقه مرهون اجتهادهایی است که در ظرف اندیشه دینی صورت می پذیرد، گو اينكه حتى در اين موارد تنگ نظری‌هایی رخ می‌دهد و افرادى به عنوان پاسدارى از دين و ارزش‌ها، تاب تحمل اين اختلاف نظرها را ندارد و به صاحب‌نظران و انديشمندان مخالف خود می‌تازند، يا درخواست بستن و شكستن و سوزاندن و خمیر کردن کتاب‌ها را می‌کنند، اما خود بيش از هر كس ديگرى می‌دانند كه اين اعمال و رویه‌ها، ربطى به دين و معيارهاى آن ندارد و برخاسته از هواهای نفسانی و روحيات شخصى و حسادت‌ها و بسته انديشى ها در حوزه فرهنگ و معرفت است و اگر خود مدعى فهم معارف دين هستند، ديگران نيز چنین هستند و در ميدان بحث و گفتگو جاى حمله و تكفير نيست، بلكه جاى منطق و دليل است.

لذا می‌توان حقايق را روشن كرد، اما نمی‌توان كسى را تکفیر و سركوب نمود. آیا آنان این را می‌پسندند که با خود آنان چنین کنند و از افکار و اندیشه آنان جلوگیری نمایند.

به تعبیر مولا علی(ع) در وصیت خود به امام حسن مجتبی: «يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا»(نهج البلاغه، نامه 31، ص310). پسركم! خود را ميان خويش و ديگرى ميزانى بشمار، پس آنچه براى خود دوست مى‏دارى براى جز خود دوست بدار و آنچه تو را خوش نيايد براى او ناخوش بشمار.

همین مطلب را می توان در رابطه با اشخاصی که در ظرف اندیشه ضد دینی سخن می گویند نیز صادق دانست. مگر اینکه سخن آنان افتراى به خدا و دين و توهین به مقدسات به حساب ‌آید که در صورت ثابت شدن در محکمه‌ای عقلايى، شرعى و علنی و با حضور هیئت منصفه و کارشناسان فن، مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت.

 لذا در غیر این مورد، سایر مواردی که در ظرف اندیشه ضد دین گفته می شود نه تنها پیگرد حقوقى ندارد؛ بلکه راه حل آن منطق است و استدلال، و بايد پاسخ آن فكرى و فرهنگى باشد. پاسخ كلام را با كلام بايد داد و تمام مباحث بعدى در اثبات آزادى بيان و پاسخ به شبهات مخالفانِ آزادى در روشن كردن اين نكته است كه آزاد گذاشتن افراد براى طرح عقايد خود ـ گرچه آن افكار مخالف و ضد دين باشد ـ خطر و ضررى براى دين ندارد و از نظر اسلام، نسبت به آن منع و تحذيرى نرسيده است.

ضرورت آزادى بيان

بی گمان هرگاه که آزادی بیان در جوامع اسلامی بوده، فرهنگ علمی و دینی رشد و رونق گرفته و هرگاه که استبداد و تکفیر رواج داشته، ظاهرگرایی، اخباری گری، تحجر، گسترش خرافات و سرکوب عقل را به وجود آورده است.

گمان برخی بر این است که آزادی بیان، موجب رواج بی دینی و القای شبهات خواهد شد؛ در حالی که اگر طرح شبهه یا اشکال هم بشود، تبادل اندیشه و رشد افکار صورت خواهد گرفت.

شهید مطهری در این باره می‌گوید: «اتفاقاً تجربه‌های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری- و لو از روی سوء نیت- برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه ما محیط آزاد برای برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف‌هایشان را مطرح کنند، و ما هم در مقابل، آرا و نظریات خودمان را مطرح نماییم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هرچه بیشتر رشد می‌کند».

تجربه بشرى ثابت كرده است، آنچه به دین و معنویت و اخلاق ضرر رسانده، منعی بوده است كه به نام دين، حتى از بیان عقايد غير خلاف و غير مضر نيز جلوگيرى کرده و منشأ نزاع‌ها و درگیری‌های فرقه‌ای و غليان تعصب و جنگ‌های خانمان‌سوز دينى و مذهبى شده و فكر جامعه را به انحطاط و ابتذال و تنگ نظری‌ها سوق داده است.

شهيد مطهرى در این باره می‌نویسد: «هر وقت و هرزمان كه پيشوايان مذهبى مردم ـ كه مردم آن‌ها را نماينده واقعى مذهب تصور می‌کنند ـ پوست پلنگ می‌پوشند و دندان ببر نشان می‌دهند و متوسل به تكفير و تفسيق می‌شوند، مخصوصاً هنگامى كه اغراض خصوصى به اين صورت درمى آيد، بزرگ‌ترین ضربه بر پيكر دين و مذهب، به سود ماديگرى وارد می‌گردد.».

یکی از مشکلات آزادی بیان که موجب ترس و نگرانی‌ مخالفان آن شده، آثار و نتایج منفی آزادی بیان در نشر عقاید فاسد است. درحالی که اگر فرد، امکان سخن گفتن و نشر عقاید خود را داشته باشد، عقاید و افکار و رفتار دیگران را به چالش می‌کشد و همین به پاسخگویی و اصلاح اندیشه می انجامد.

اگر ما مانع از انتشار عقيده و فكرى اشتباه و بر خلاف حق شدیم، آن اندیشه هیچ گاه نقد نخواهد شد، تا برای قائل و حامیان آن روشن شود که اشتباه می‌کنند.

برخی از سر دلسوزی و احتیاط در دین ورزی و به انگیزه آسیب ندیدن بنیادهای اعتقادی می‌گویند نباید اجازه انتشار چنین عقایدی را داد و استدلال آنان این است که آزادی بیان تا این حد که افراد منحرف بتوانند علنی سخن بگویند و اجازه انتشار عقاید باطل خود را داشته باشند، مانند آن است که اجازه دهیم ماده سمّی در دسترس این و آن قرار گیرد و یا بیماری‌های واگیر به جامعه انتشار یابد و موجب انحراف و برای برخی القای شبهه می‌شود و عده‌ای را در معرض لغزش قرار می‌دهد و راه امن دینی را نا امن می‌کند، اما:

اولاً، تشبیه اندیشه باطل به ماده سمّی و بیماری واگیر که به جسم انسان آسیب می‌رساند، محل تأمل است. ماده سمّی را می‌توان از دسترس دور کرد، اما فکر را نمی‌شود و ممنوعیت کتاب و اینترنت نمی‌تواند مانع انتشار فکر و عقیده باشد.

ثانیاً، نتیجه این فکر آن است که راه تحقیق و نقد و بررسی را به روی انسان‌هایی که با آن عقاید زندگی می‌کنند بسته است. لذا مقابله با آن تنها از طريق طرح اندیشه‌های گوناگون و بالا بردن ظرفيت جامعه و مقاوم سازى آنان است.

ثالثاً، به دلیل ترس از لغزش دیگران نمی‌توان مانع از حق آزادی بیان مخالفان شد، چون امکان سخن گفتن و دفاع از فکر و عقیده حق هر انسان است و مقوله فکر غیر از مقوله بیماری‌های واگیر است. بگذریم که در همان بیماری‌ها هم امروز تجربه بهداشتی و پزشکی نشان داده، که واکسیناسیون و تزریق بخشی از آن میکرب به بدن، بهتر از قرنطینه کردن و حصار کشیدن، برای مصونیت سازی جامعه و توانمند کردن انسان در برابر بیماری‌ها است. 

اما مشكل در جايى بروز می‌کند كه اندیشه‌ای عرضه می‌شود كه ممزوجى است از حق و باطل. در این حالت نیز اگر حاكميت مانع انتشار آن گردد، باز به حق و حقيقت كمك نشده است. زيرا ممانعت از طرح چنين اندیشه‌هایی، نه تنها به روشن شدن حق و تمييز و شفاف شدن آن كمك نمی‌کند بلكه مانع رشد و تعالى جامعه نيز می‌شود. جلوگيرى از فكر مانع از انحراف نخواهد شد و انديشه خام و زیر و رو نشده، همواره در معرض فريب افكار و آسيب رسانى به ديگران است. امیر مؤمنان در اين باره می‌فرماید: «إضربُوا بعضُ الرأى بِبَعضٍ، يتولدُ مِنهُ الصَواب، إمخَضُوا الرأى مَخضَ السُقاء»؛ رأی‌ها را برخى بر برخى ديگر عرضه كنيد كه رأى درست اين گونه پديد می‌آید. همچون شيرى كه براى بيرون كردن كره آن در ميان مشك می‌ریزند و می‌زنند. (آمدی، غررالحكم، ص 71، حكيمى، محمدرضا، الحياة، ج 1، ص 287).

آزادى دادن و ميدان دادن به مخالفان، فضيلت خاص جوامعى است كه دريادلى و شرح صدر و بردباری را تجربه كرده و با منطق قوى به مصاف عقايد گوناگون رفته و سربلند بيرون آمده‌اند.

از ویژگی‌های اين نوع جوامع آن است كه مطلق گرا نيستند و همه خوبی‌ها و حقايق را در پيش خود نمی‌دانند. بلكه برعكس غرور و خود بزرگ بينى را آفت رونق دين و دانش می‌دانند، به همين دليل متواضعانه سخن می‌گویند و هوشمندانه با افكار ديگران برخورد می‌کنند.

در رابطه با آزادى انديشه و بيان، مسلماً روش‌ها و برداشت‌های متفاوتى وجود دارد. يكى آن است كه با آغوش باز به استقبال اندیشه‌های مخالف می‌رود و از طرح اشكالات آنان هراسى به دل راه نمی‌دهد و ديگرى انديشه مستبدان است كه می‌گویند، براى جلوگيرى از رواج فكر غلط و باطل بايد مدعیانش را گرفت، کتاب‌هایشان را سوزاند، آثارشان را شكست، زبانشان را بريد و خودشان را از بين برد، چون خطرناك است، گمراه كننده، منحرف ساز، و تهاجم زا ست، اصلاً ما نياز به حرف‌های مخالفان نداريم.

چنان كه برخى از مورخان نوشته‌اند كه سعد بن وقاص نامه‌ای به عمر خليفه دوم نوشت و اجازه خواست تا کتاب‌های ايرانيان را به مسلمانان انتقال دهد. عمر بن خطاب در پاسخ نوشت: «همه آن کتاب‌ها را در آب بريزيد، چه اگر در آن رستگارى هست، خدا ما را به بهتر از آن راهنمايى فرموده، و اگر مطالب آن کتاب‌ها موافق مطالب كتاب خداست كه به آن محتاج نيستيم و اگر مخالف آن است كه باز هم به آن محتاج نيستيم، پس در هر صورت کتاب‌ها را نابود كن.»(اخبار الحكما، قفطى، ص 233، صفا، ذبيح اللّه، تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، ص 88).

چنين انديشه و روشى كه نوعى بسته انديشى و حركت سلبى در برابر افكار مخالفان است، گرچه زاييده نوعى غیرت و دفاع از دین تلقى می‌گردد، اما در حقيقت ناشى از ترس موسمی و ناآگاهى از شيوه برخورد با عقايد مختلف هم می‌تواند باشد. ترسى كه جامعه را از چاله به چاه می‌اندازد و افراد را در برابر سلیقه‌های گوناگون دچار محدوديت فکری می‌کند و با هر احتمال و برداشتى از دين، مردم را در تنگناى اندیشه قرار می‌دهد که یا مردم ظاهراً مجبور به تبعيت از قدرت حاكم و مفسران رسمى و مقبول حكومت آن گردند و یا به دلیل وجود برخی از شبهات باید منکر اصل دین شوند.

اگر مانع از بيان اندیشه‌ها شديم، عملاً در بخش‌هایی از جامعه، بى هويتى، تظاهر، ريا و نفاق را رواج داده‌ایم، در حالى كه همان اندیشه‌ها و اشكالات وجود دارد، و ما فقط بر آن‌ها سرپوش گذاشته‌ایم و به گمان خود، جامعه را ايمن ساخته‌ایم.

نكته ديگر اينكه فضاى نفاق پرورى و چاپلوسى در جامعه مذهبى، مباين با اهداف تربيتى و معنوى و رشد و تعالى اخلاق و صداقت در جامعه است. اگر انبيا براى کامل‌تر کردن مكارم اخلاقى جوامع بشری آمده اند، پس نمی‌شود تعاليم و راه كارهاى آن‌ها به ترويج نفاق و دورويى و رکود اندیشه بيانجامد.

از فوايد ديگر آزادى بيان، دسترسى و آگاهی صاحبان فرهنگ و مسئولان جامعه و قدرت‌های مذهبى و سياسى به شبهات و اشكالات مخالفان است. اگر آزادى بيان و انديشه نباشد، چگونه می‌توان، به كنه انديشه و چالش‌های فكرى و فرهنگى جامعه پى برد و به پاسخگويى و حل اشكالات آن‌ها پرداخت.

از همه این‌ها مهم‌تر انسان‌ها عقايد خود را با عقايد ديگران می‌آزمایند و آن را محك می‌زنند. از اين رهگذر عقايد خود را اصلاح و تكميل می‌کنند. طرح عقايد مخالف در جامعه نه تنها شك و ترديدى در عرصه عمل ايجاد نمی‌کند كه پيروان حق را به واكنش و دفاع عقلانى وامی دارد و در نتيجه به شفافيت حق و تحكيم اعتقادات پيروان حق يارى می‌رساند. افرادى كه به عقيده مخالفان خود گوش داده و هر آنچه را كه لااقل آشكار شده شنيده باشند، در نتیجه به تصحيح عقايد خود می‌پردازند و قادر به پاسخگويى می‌شوند.

منع آزادى، نه تنها مشكلات دينى و فكرى مردم را بر طرف نمی‌کند، و جلوی بی دینی را نمی‌گیرد، بلكه مشكلات را قوى و قوی‌تر هم می‌کند و چون اين عقايد در معرض نقد قرار نگرفته، تبديل به عقايد جزمى و غير قابل انكار می‌شود.

نبود آزادی بیان مفاسد بسیاری دارد که سوء استفاده از دین، سطحی شدن فهم و عقل جامعه، آسیب پذیر شدن جامعه در برابر هر اندیشه جدید از این موارد است.

1. سوء استفاده از دین: جلوگيرى از نشر عقايد به نام دين و دفاع از آن موجب متداول شدن استفاده از حربه دين در سركوب مخالفان و هر انديشه و فهم و دركى كه مخالف صاحبان قدرت باشد خواهد شد. در نتيجه، هر صاحب قدرت دينى و غير دينى طبق عقايد شخصى خود، عقايد مخالف را سركوب و منكوب خواهد كرد و آن همه با نام دين و با پشتوانه قدرت مذهبى و توصيه دينى صورت خواهد گرفت.

اين روش بدعت مستمرى را ايجاد خواهد كرد و مردم را به اين نتيجه می‌رساند كه اين دين است كه مانع توسعه انديشه و رشد و بالندگی است، نه صاحبان قدرت. زيرا دو گروه مذهبى با اندیشه‌های متفاوت، اگر هر كدام مخالفان فكرى خود را به اسم خدا و دين و اعتقادات مذهبى و خطر انحراف ملكوك كردند، در حقيقت فهم و برداشت خود را وسيله سركوب گروه‌های معارض قرار داده و از دين براى به انزوا کشاندن مخالفان استفاده کرده‌اند و لذا اجماع مركبى پديد می‌آورند كه نتيجه آن، اين می‌شود كه دين و حكومت دينى، توان مقابله علمی با افكار مخالف را ندارد و لذا با آنان برخورد فیزیکی می‌کند. لذا مردم خواهند گفت كه اين خاصيت دین‌داری و قدرت است كه چنين گرايشى در جامعه پديد می‌آورد كه هر فكر مخالفى توسط دينداران سركوب و منكوب شود.

2. سطحى شدن فهم و عقل جامعه: مفسده ديگر منع آزادىِ بيان، سطحى شدن فهم و عقل جامعه در اثر ممانعت از تضارب آرا و برخورد افكار مخالف و موافق است. نتيجه محدوديت فكرى، رواج ظاهر گرايى و قشرى گرايى است. صفتى كه در جامعه‌های استبدادى نمايان می‌شود و در بساطت و انحطاط قرار می‌گیرد.

3. آسيب پذير شدن جامعه در برابر هر انديشه جديد: ما چه بخواهیم و یا نخواهیم  از هر گوشه و كنار، داخل و خارج بيرون اندیشه هایی مطرح می‌شود و جامعه را به مبارزه می‌طلبد، لذا مقابله با آن تنها از طريق آزادى بيان و طرح اندیشه‌های گوناگون و بالا بردن ظرفيت جامعه و مقاوم سازى آن است. زيرا مقدمه مقاوم سازى فكرى جامعه، قدرت مواجه با افكار گوناگون و ارتقاى سطح فكرى مردم است و جامعه‌ای كه اين شبهه‌ها را نديده و نشنيده و قدرت مواجه و تحمل كمترى در برابر آن‌ها دارد و از اين جهت آزمايش نشده و برخورد با آنان را تجربه نكرده است، پس چگونه می‌تواند آسيب ناپذير شود، و اين افكار را بشنود و آن را هضم كند.

*حجت الاسلام محمد علی ایازی

نظر شما