در یکی از روزهای زمستان سال 2003 رییس جمهور وقت افغانستان حامد کرزای بزرگراه کابل قندهار را رسما افتتاح کرد. در کنار او زلمای خلیلزاد سفیر آمریکا در افغانستان حضور داشت و خطاب به حاضران، از این گفت که چگونه جورج بوش هر روز به او تلفن می کرد و فشار می آورد تا کار آسفالت اتوبان پیش از اولین برف زمستانی انجام شود. امروزه مردم منطقه، این اتوبان 300 مایلی را پروژه آقای بوش می نامند. یکی از مهندسان افغان که روی این پروژه برای یک شرکت امریکایی کار می کرد، در خصوص پروژه چنین می گوید: «مشکلاتی وجود داشت که ما تذکر دادیم، اما آنها نادیده گرفتند زیرا آقای بوش گفته بود قبل از آنکه برف ببارد جاده باید راه بیفتد. برای آنها اولویت افتتاح جاده بود و کیفیت در مرحله دوم اهمیت قرار داشت. اما سال بعد مشکلات بسیاری ظهور کرد و همه آن مشکلات به این خاطر بود که در پروژه، دقت فدای سرعت شده بود».
این اتوبان تنها یک نمونه از تعهداتی است که آمریکا بعد از دهه ها جنگ، در خصوص بازسازی افغانستان داده است. بوش در جنگی که بعد از حملات 11 سپتامبر و برای مبارزه با القاعده و طالبان در افغانستان به راه انداخت، قول داد که مردم را از شرارت های گروههای افراطی و تروریستی رهانده و مکان بهتری برای زندگی بسازد؛ با این حال اتوبان کابل قندهار نشان می دهد که جاه طلبی های آمریکا در افغانستان، نتایجی توأم با شکست و پیروزی داشته است.
18 سال از ورود نیروهای آمریکایی به خاک افغانستان می گذرد و این کشور درگیر طولانی ترین جنگ در طول تاریخ خود شده است. ایالات متحده تاکنون هزینه های مالی و جانی بسیاری را بابت جنگ افغانستان متحمل شده است. بیش از 2400 نظامی آمریکایی از سال 2001 تا کنون کشته شده اند و تنها در نه ماه نخست سال 2019 طبق آماری که ایالات متحده ارائه داده است 2563 غیر نظامی افغان جان خود را از دست داده اند. هنوز طالبان کنترل بیش از نیمی از خاک افغانستان را در دست دارد و مبلغی که آمریکا بابت بازسازی افغانستان هزینه کرده است به 132 میلیارد دلار می رسد؛ این درحالی است که هزینه جنگ 6 برابر این مبلغ است. در مقام مقایسه می بینیم که کل طرح مارشال برای بازسازی 16 کشور اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم، با دلار امروز 100 میلیارد دلار هزینه برداشت.
اما علی رغم سرمایه گذاری های بسیاری که تاکنون در افغانستان صورت گرفته، تغییرات بسیار کمی حاصل شده است. فقر و فسادی عمیق بر کشور حاکم است و بسیاری از مبالغی که برای بازسازی بخش های مختلف داده می شود، حیف و میل شده یا صرف پروژه هایی مشتبه و نامعلوم می گردد. ناامنی مداوم حاکم بر کشور نیز گویای کاهش اقتدار و نفوذ دولت است. علی رغم اینها، اندک تغییرات مثبتی که در کشور حاصل می شود، برای مردم اسباب خوش بینی است. جامعه افغانستان به مدد تلاش های آمریکا به نقطه برگشت ناپذیری رسیده و گام های غیر قابل تصوری در زمینه حقوق زنان، تحصیل دختران، ایجاد طبقه متوسط و تغییر سطح انتظارات این طبقه برداشته شده است
اما آنگونه که «مسعود» مدیر دفتر ارتباطات موسسه بازسازی و صلح می گوید، حضور آمریکا و پولی که این کشور در افغانستان خرج کرده، باعث ایجاد حس وابستگی در میان افغان ها شده است و نه تنها فساد را در این کشور قدرت بخشیده که این فکر را در میان مردم ایجاد کرده است که «کس دیگری هست که کار شما را انجام دهد. آمریکایی ها ارتش ما را می سازند، آنها با طالبان و القاعده می جنگند و کشورمان را سر و سامان می بخشند و مشکلاتمان را حل می کنند». وی در عین حال معتقد است که تلاش های آمریکا و سایر کشورهای خارجی، رؤیای داشتن افغانستانی همچون آمریکا را کم کم به افغان ها تزریق کرده است و می بینیم که اکنون افغان ها خواهان حقوق سیاسی بیشتر و زندگی بهتر هستند. «هزاران کارگاه آموزشی که در خصوص حقوق زنان، مسائل و مشکلات جوانان و آزادی های مختلف در سراسر کشور به راه افتاده است، هر کدام از آنها تاثیری بر ذهن و باورهای ما می گذارد و در جامعه بسته و سنتی افغانستان، انفجار اطلاعات در حال رخ دادن است»
ماه سپتامبر دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا به یکسال مذاکراتی که با طالبان بر سر بیرون کشیدن نظامیان آمریکایی از افغانستان در جریان بود پایان داد؛ اما هفته گذشته بار دیگر او خبر از سرگیری مذاکرات را داد. هرچه حضور آمریکا در افغانستان ادامه یابد، سوالات پیرامون این حضور نیز بیشتر می شود: اینکه تغییرات ایجاد شده در جامعه افغانستان امری است پایدار یا ضعیف و شکننده، اینکه پول مالیات دهندگان آمریکایی صرف چه شده و چه نتیجه ای در پی داشته است؟
پیش از حمله آمریکا، پنج سال حاکمیت طالبان بر افغانستان، وضعیت این کشور را به کلی دگرگون کرده بود. طالبان زنان را از کار بیرون منع کرده بود، از مدرسه رفتن دختران ممانعت به عمل می آورد و حتی عکس گرفتن از صورت نیز ممنوع بود؛ ایست های بازرسی طالبان نیز که همه جا وجود داشت. افغانی ها از جامعه خود در آن زمان با عنوان بیابانی یاد می کنند که هیچ پرتو امیدی در آن نمی تابید. اما آنگونه که «گریم اسمیث» تحلیلگر امور افغانستان در اندیشکده «گروه بین المللی بحران» می گوید: با ورود نیروهای آمریکایی امید بار دیگر به مردم بازگشت و از دلایل ایجاد این امید می توان به کاهش شمار مرگ و میر نوزادان و افزایش کودکان در حال تحصیل اشاره کرد.
تناقضات موجود در پیشرفت افغانستان را می توان در دبیرستان آرایانا در شمال کابل دید. این مدرسه که 350 دانش آموز را با بودجه بسیار کمی آموزش می دهد، برای دختران 50% تخفیف قائل شده تا آنان را تشویق به درس خواندن کند و شماری از کودکان خیابانی را نیز رایگان ثبت نام کرده است. پسران و دختران تا کلاس ششم سر یک کلاس می نشینند اما در مقاطع بالاتر تفکیک جنسیتی صورت می گیرد. مدرسه مختلطی مثل آریانا، اواخر دهه 1990 در زمان حکومت طالبان غیر ممکن بود، اما در همان زمان هم یکی از معلمان به نام «حمیرا کوهی» در این مدرسه برای دختران مخفیانه کلاس می گذاشت. وی می گوید «دانش آموزان کتاب هایشان را در کیف می گذاشتند و قرآن به دست به کلاس می آمدند. اگر طالبان سر می رسیدند، بچه ها فورا قرآن هایشان را در می آوردند گویی که اینجا کلاس قرآن است.»
برنامه درسی رسمی طالبان در مورد جنگ و درگیری و اسلحه و بمب بود و حرف معمولی بچه ها هم حول این موضوعات می گشت؛ مثلا برای هم تعریف می کردند که «پدر من اسلحه دارد و به جهاد می رود». افغان ها فکر می کردند که کشور برای همیشه در کنترل شبه نظامیان خواهد ماند، لذا سقوط طالبان برای خانم کوهی لحظه شادی آوری بود «هرکس برای رسیدن به خواست ها و آرزوهایش تلاش می کند ما هم برای برقراری آموزش فراگیر در جامعه تلاش بسیاری کردیم؛ حالا خواسته های مردم نسبت به گذشته تفاوت بسیاری کرده است». اما چالش های پیش روی مدرسه آریانا ادامه دارد و یکی از این چالش ها جاده خاکی و پردست انداز مدرسه است. یکی از اعضای مجلس محلی که در این خیابان زندگی می کند و حتی پسرش به این مدرسه می رود، مانع از جمع آوری پول توسط همسایگان برای تعمیر جاده شده است؛ زیرا نگران است که اگر جاده درست شود، مدرسه به هدف خوب و سهل الوصولی برای حمله بمب گذاران انتحاری بدل گردد. مدیر مدرسه با هزینه خود اقدام به پاشیدن شن و ماسه مقابله مدرسه کرده تا از مشکلات آن در زمان بارش برف و باران بکاهد.
در زیرزمین مدرسه، کتابخانه، دو کلاس درس و آزمایشگاه، تاریکی حکمفرماست، زیرا طالبان خطوط انتقال برق را که از ازبکستان و تاجیکستان به افغانستان برق رسانی می کند، هدف قرار داده و باعث شده است که کابل و 16 ولایت دیگر که نزدیک به نیمی از کشور را تشکیل می دهند، با مشکل کمبود برق مواجه شوند. آمریکا برای تامین برق پایتخت، نیروگاه «تره خیل» افغانستان را با بودجه 335 میلیون دلاری ساخت؛ اما مشخص شد که این پروژه، ظرفیت تولید برق مورد نیاز شهر را ندارد؛ زیرا برای فعالیت نیروگاه نیاز به سوخت دیزل بیشتری است و افغانستان توان تامین آن را ندارد. به گفته یکی از مهندسان برق که در جریان جزئیات مربوط به این پروژه است، این نیروگاه هر ساعت 40 هزار لیتر سوخت دیزل مصرف می کند و لذا هر ساعت حدود 35 هزار تا 40 هزار دلار هزینه بر می دارد.
با این شرایط مردم می پرسند که چرا دولت با این پول سه تا سد درست نکرده است؟ حتی یافته های دفتر بازرس ویژه بازسازی افغانستان در سال 2015 نشان می دهد که نیروگاه تره خیل با عملکردی کمتر از 1% ظرفیت، بلا استفاده است؛ این درحالی است که از آمریکا انتظار می رود از مشکلات تامین سوخت دیزل در افغانستان اطلاع داشته باشد. یکی از طرح هایی که به سرعت بعد از ورود آمریکا به افغانستان مطرح شد، نصب و راه اندازی ژنراتورهای دیزلی برای تولید برق در تمام روستاهای افغانستان بود؛ اما اغلب این ژنراتورها ظرف چندماه بلااستفاده شدند. وقتی نیمی از خانواده های روستایی، حتی ده افغانی (معادل 13 سنت) ندارند که نان بخرند، چطور هر شب 20 افغانی برای سوخت بپردازند. البته 20 افغانی مبلغ ناچیزی است، اما نه برای مردمی که هیچ کار و منبع درآمدی ندارند.
اما همه مردم افغانستان از جنگ صدمه ندیدند، بلکه برخی از این شرایط بهره بردند و بار خود را بستند. برای مثال پیمانکاران و تجار افغان در این دوران به سود زیادی رسیدند و ثروت خود را به امارات و سایر کشورها منتقل کردند؛ این درحالی است که مردم معمولی برای یک لقمه نان جان می کنند و گاهی هم ریسک خطرات مهاجرت به اروپا را به جان می خرند. این واقعیت های دردآور، جلوی دیدن تغییرات مثبتی که در افغانستان ایجاد شده را می گیرد. «عبدالله درداری» نماینده افغانستان در برنامه توسعه سازمان ملل می گوید «کشورهای کمک کننده، خون و پول خود را به پای این کشور ریختند و فداکاری های بسیار کردند. افغانستان الان همان افغانستان سال 2001 نیست و یکی از نمونه های این تغییر، افتادن کشور در مسیر دموکراسی و ایجاد آزادی های بیشتر سیاسی و رسانه ای است. نمونه دیگر هم تغییر و انعطافی است که در جامعه و نهادها ایجاد شده است. گرچه هنوز فقر و بی سوادی زیاد است، اما مردم در درک اهمیت توسعه و مشارکت پیشرفت کرده اند».
یکی از مقامات باسابقه غربی در کابل در این خصوص می گوید «گرچه پول های بسیاری در این کشور سرمایه گذاری شده، اما بازدهی که دریافت کرده ایم ناچیز بوده است؛ با این وجود اینگونه نیست که هیچ دستاوردی نداشته باشیم». این مقام خاطر نشان می کند که بازسازی نیروهای امنیتی افغان نیازمند تزریق پول است و بی توجهی به این امر وضعیت را بدتر کرده و به سلطه طالبان خواهد انجامید.
کمک امریکا و سایر کشورها، برای گروههایی مثل «انجمن ماماهای افغانستان» سودمند بوده است. از سال 2001 این کمک های مالی باعث افزایش شمار ماماهای تحصیل کرده و آموزش دیده شده است، به طوریکه شمار ماماها از 467 نفر به 15000 نفر رسیده است. مرگ و میر مادران نیز از 1600 فوتی در 100000 تولد، به 800 تا 1200 فوتی کاهش یافته است. برای مثال خانمی که سه قلو باردار بود و خونریزی داشت با مراقبت های لازم، با موفقیت زایمان کرد، این درحالی است که به گفته «فرزانه درخانی» مدیر اجرایی انجمن ماماهای افغانستان، دو دهه قبل احتمال مرگ مادر و نوزاد در چنین مواقعی زیاد بود «خوشبختانه امروزه مواردی از این قبیل به وسیله ماماها مدیریت می شود زیرا اگاهی جامعه افزایش یافته است. مردم علائم خطر را می دانند و مادران را در صورت بروز چنین علائمی برای دریافت مراقبت های بهداشتی و درمانی به کلینیک می آورند». «فوزیه کوفی» نماینده سابق ولایت بدخشان در مجلس، شاهد ایجاد تغییرات مثبت در کشور بوده است.
وقتی پدرش چهار دهه قبل اقدام به تأسیس مدرسه ای کرد، دختران شانسی برای تحصیل نداشتند و خانواده ها حتی اشتیاقی به تحصیل پسرانشان از خود نشان نمی دادند: «آنها می ترسیدند که پسران مجبور به خدمت در ارتش شوند و آموزش هایی بینند که مغایر ارزش هایشان باشد. تغییرات این چنینی از آنجا که قابل اندازه گیری نیست و مثل احداث یک ساختمان نیست که نمود داشته باشد، از دیده ها نهان می شود؛ اما اکنون در همین جامعه و حتی مناطقی پرت و دوردست، مردم از من می خواهند که برای دخترانشان مدرسه بسازم؛ این تحولی است که در ذهن افراد جامعه ایجاد شده است».
بهبهود وضع زنان فراتر از کلاس های درس است، برای مثال تلویزیون «زن»، شبکه ای است که دغدغه اش طرح مسائل زنان است و برنامه هایی را با هدف قدرت بخشیدن به زنان افغان پخش می کند. به گفته «شکوفه صدیقی» مدیر ارشد اجرایی شبکه زن «اگر همچنان رژیم طالبان حاکم بود واضح است که اثری از شبکه زن نبود و هیچ آزادی وجود نداشت». او همچنین به این مطلب اشاره می کند که پسرانی که در زمان طالبان مجبور به پوشیدن عمامه بودند، حالا در پست هایی مثل استادی دانشگاه یا مشاور رییس جمهور فعالیت می کنند.
همه اینها نشان می دهد که هرچه حمایت آمریکا از افغانستان بعد از سقوط طالبان هزینه در بر داشته، به همان اندازه در جامعه ای که دهه ها اسیر جنگ بوده، تغییرات قابل توجهی ایجاد کرده است. به گفته خانم صدیقی «مهمترین چیز این است که فکر مردم تغییر کرده است» او اشاره می کند که وقتی می خواست روزنامه نگار شود، عموها و سایر اقوامش مخالف بودند «اما کسانی که آن زمان مانعم می شدند حالا به من افتخار می کنند و از کارم تعریف می کنند. از آن زمان تاکنون اذهان بسیاری از مردم متحول شده است».
مترجم: فاطمه رادمهر
نظر شما