رضا دین پرور، نویسنده کتاب «اینک؛ پیام آوری دیگر» در مطلبی که در اختیار شفقنا قرار داد، نوشته است:
خدمتکارش می گوید: در یکی از شبهای رمضان پیامبر نیامد و من گمان کردم به مهمانی رفته و غذای او را خوردم. وقتی ایشان آمد از همراهشان پرسیدم آیا پیامبر افطار کرده است؟ گفتند: خیر. پیامبر به کارش مشغول شد و هیچ سخنی از افطار به میان نیاورد و من پیوسته منتظر بودم او خواهان افطاری خود شود، امّا هیچ به روی خود نیاورد. در پایان شب نیز سحری نخواست و اینگونه روزه گرفت و هرگز به روی من نیز نیاورد و تاکنون نیز از آن ماجرا سخنی نگفته است و اینگونه بزرگواری را به اوج خود رساند.
عمر بن خطّاب گوید: ما در مکّه بر زنان خود مسلّط بودیم امّا در مدینه دیگر آنان، خشونت را نمیپذیرفتند. روزی با زنم حرفم شد و او پاسخم را داد. چون با او تندی کردم، گفت: برو رفتار زنان پیامبر با او و رفتار پیامبر با زنانش را بنگر! و ببین چگونه پاسخ رسول خدا را میدهند و با او تندی میکنند امّا او با ایشان هیچ تندی نمیکند درحالیکه از تو بهتر است.
اینگونه، خشونت خانوادگی را در تمام مراتبش نفی میکرد و مدارا و ملایمت را ترویج مینمود.
صفیّه_دختر بزرگ یهود_ همسر پیامبر شد. درحالیکه پیامبر؛ مهربانانه بزرگش میداشت اما او از همسران دیگر ایشان که وی را دختر یهودی میخواندند نامهربانی میدید. پیامبر که مطلب را شنید سخت ناراحت شد و به او فرمود: از این پس بدیشان بگو: پدر من هارون است و عمویم موسی بن عمران!…تا برتری جویی را در هر نمادش نفی کند.
انصار که مدینه را در اختیار پیامبر نهاده بودند، پس از فتح مکّه وقتی عشق و علاقه ایشان را به خانه خدا و عبادت در آن دیدند، یکباره نگران شدند مبادا پیامبر _اکنون که مکّیان تسلیم او شدهاند_ دیگر به مدینه بازنگردد و در همان مکّه اقامت نماید، امّا پیامبر با لطف و محبّت بسیار و قدردان دوستی آنان فرمود: تا زنده ام با شما خواهم بود. و اینچنین بر دوستی و پیوند و هم پیمانی با ایشان که در سختی ها یاری اش داده بودند تأکید نمود.
افزون بر آن، تمام مدّت اقامت در مکّه، نه در خانه؛ که در خیمهای که برپا ساخته بود به سر برد تا مبادا مردم مدینه گمان برند او دلبستۀ شهر خود شده و ایشان را با رفتارش نگران سازد.
حضور او، حضور محفل انس و بردباری و حیا و صداقت بود. همه،آنجا با هم فروتن و مهربان بودند و حرمت فردی را نمیدریدند و لغزش کسی را باز نمیگفتند.
جامعهای که او میخواست؛ مردمانی داشت خوش خُلق و گشاده رو، بیآزار و پرنشاط. جایی که هیچگاه، کسی تحقیر نشود و مورد تندی و خشونت قرار نگیرد. عایشه گوید: آن حضرت هرگز پاسخ بدی را با بدی نمیداد بلکه میبخشید و گذشت مینمود و با همه رفتاری انسانی و دور از زشتی و تنگ نظری داشت.
بیماران از خاطرش نمیرفتند و عیادتشان را واجب میشمرد. او بیتکلّف با همگان میجوشید و رفت و آمد داشت. رفتارش با غیرمسلمانان نیز پرلطف و رحمت بود. با آنان نشست و برخاست داشت و در بیماریها ازاحوالشان جویا میشد و به عیادتشان میرفت.
چون در تشییع جنازۀ یهودیی شرکت کرد، در پاسخ بیتابی و ناخشنودی برخی افراط گرایان که خشونت و جاهلیّتشان را در پس ظاهر گرایی مسلمانی مخفی میساختند، به سادگی فرمود: آیا مگر او، انسان نبود؟ و اینچنین معیار دین و قانون و تمدّن خود را در نیکوترین شیوه، روشن ساخت.
روزی نامسلمانی او و بعضـی از یارانش را به مهمانی دعوت نمود و چون برخی تردید کردند، پیامبر فرمود: ما همه دعوت او را میپذیریم و به مهمانی او میرویم.
شفقنا
نظر شما