در پرتو شناخت درستِ حقّ، مسئوليتهاى اجتماعى و نظارت عمومى، و پاسداشت آن است كه جامعه از فرو رفتن در زير سايه سلطه گرى و بهره كشى در امان مى ماند و خودكامگان نمى توانند در جامعه ميدان يابند و رشد كنند. پيامبر اكرم(ص) در آموزه اى بلند بر اين حق راهنمايى و تأكيد كرده است: «أَلاَ كُلُّمْ رَاعٍ وَ كُلَّكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ؛ بدانيد كه همه شما نگهبان و پاسدار و مسئول مردميد.»
امر به معروف و نهى از منكرى كه قرآن كريم بناى آن را گذاشته و پيامبر اكرم(ص) جهت اصلى آن را معرفى كرده است، ماهيتى اصلاحگرانه دارد؛ به اين منظور كه بدى ها و ناپسندها زدوده شود و نيكى ها و پسنديده ها جلوه يابد؛ ستم برچيده شود و عدالت برپا گردد؛ و اين امر جز با به رسمیت شناختن حقّ اعتراض مردم بر ضدّ بى عدالتى و ناراستى و تباهى، حقّ انتقاد به انحرافات و كجى ها، احترام به افكار عمومى و حقّ اشراف مردم به كليه شئون اجتماعى ميّسر نمى شود.
اگر مردمان از حقِّ مسئوليت اجتماعى خود به درستى بهره گيرند و بر زمامداران و امور حكومتى نظارتى دقيق بنمايند، زمينه پيدايش خودكامگى و بى قانونى و ستمكارى و تجاوزگرى به شدّت فروكاهيده مى شود، و اينگونه است كه مى توان از نابخردى زمامداران، جلوگيرى كرد، و منافع و مصالح عمومى را پاس داشت، و جامعه را در جهت حق و عدالت راه بُرد.
جامعه اى كه در آن نصيحت و انتقاد و خيرخواهى به عنوان يك اصل دنبال مى شود، راه صلاح و اصلاح در آن هموار می شود و در زندگى اين جهانى و آن جهانى سعادت قرينشان می گردد. اين اصل، «حقّ واجب خداوند» بر بندگانش براى سعادت همه جانبه آنان است. اميرمؤمنان علی (ع) در ضمن خطبه اى در كارزار صفّين فرمود: «مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللهِ عَلَى عِبَادِهِ النّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ؛ از حقوق واجب خداوند بر بندگانش، نصيحت و خيرخواهى با تمام توان و همكارى در برپاداشتن حق در ميان خودشان است.»
مردمانى كه به اين اصل پشت مى كنند، در واقع به خير و رحمت و بركت پشت مى كنند. «لاَ خَيْرَ فِي قَوْمٍ لَيْسُوا بِنَاصِحِينَ وَ لاَ يُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ؛ در مردمى كه نصيحت كننده يكديگر نيستند و نصيحت كنندگان را دوست نمى دارند، خيرى نيست.»
جریان داشتن نصیحت و شفقت و خیرخواهی عمومی و انتقاد، از چنان اهميت و جايگاهى برخوردار است كه رسول خدا (ص) در «حجّةالوداع» كه مهم ترين و اساسى ترين مسائل امّت اسلامى را در مواقف آن بيان فرموده اند، در ضمن سخنرانى خود در مسجد «خيف» به اين ركن ركين پرداخت و فرمود: «ثَلاَثٌ لاَ يَغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلاَصُ الْعَمَلِ لِلّهِ، وَ النَّصيحَةُ لاَِئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ، وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ؛ سه خصلت است كه قلب هيچ مسلمانى نبايد درباره آن خيانت كند: خالص كردن عمل براى خدا، نصيحت پيشوايان مسلمانان و همراه بودن با جماعت مسلمانان.»
نجات و سعادت مسلمانان در گرو آن است كه رابطه زمامداران و مردم بر اساس نصيحت و انتقاد متقابل استوار شود. مردم از سر خيرخواهى، زمامداران را نصيحت كنند و معايب و محاسن امور را گوشزد نمايند و زمامداران خود را مصون از خطا نيابند و پذيراى نصيحت و انتقاد شوند. زمامداران نيز از سر خيرخواهى، مردم را نصيحت كنند و آنان را به حق راهنمایی کنند و از باطل پرهیز دهند، و مردم، حق را از آنان پذيرا شوند. در اين صورت است كه قلب ها با يكديگر پيوند می خورد، دست ها ياور يكديگر مى شود و كرامت و عزّت به آنان روى مى كند
لازمه توفيق در اداره امور، نصيحتپذيرى و انتقادپذيرى است. اين امر سبب مىشود كه زمامداران پذيراى رهنمودهاى خيرخواهانه و خردهگيرىهاى خالصانه شوند و چشمهايشان بر عيبها و ناراستىها گشوده گردد و درصدد اصلاح برآيند؛ پس حقيقت آن است كه وجود اين امر، بزرگترين توفيق براى اداره كارهاست. از اميرمؤمنان نقل شده است: «مِنْ أَكْبَرِ التَّوْفِيقِ الاَْخْذُ بِالنَّصِيحَةِ؛ از بزرگترين توفيقها فراگرفتن نصيحت است» و «مَنْ خَالَفَ النُّصْحَ هَلَکَ؛ هر كه با نصيحت مخالفت كند، هلاك گردد.» بنابراين، بهترين ياور زمامداران در اداره درست كارها، بهرهگيرى درست از نصيحت و انتقاد است. از قول على (ع) چنين آوردهاند: «اِسْمَعُوا النَّصِيحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَيْكُمْ وَ اعْقِلُوهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ؛ نصيحت را از كسى كه خيرخواه شماست بپذيريد و به گوش جان بگيريد.»
حال سؤال این است که آیا انتقاد، نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر شامل حکومت معصومین نیز می شود یا خیر؟ چراکه امام به عنوان جانشین پیامبر اکرم (ص) از نظر شیعه دارای دو رکن اساسی است اولا، امامت به نص است یعنی از ناحیه خداوند تعیین می شود و ثانیا، شیعه عصمت را در مورد ایشان معتبر می داند. این دو ویژگی به معنای آن است که وقتی خداوند متعال، انسانی را به عنوان امام و پیشوای جامعه تعیین می کند، خطا و لغزشی که ممکن است همانند دیگر انسانها در رفتار او رخ دهد، اتفاق نخواهد افتاد و سلامت حکومت در راس آن تضمین می شود. پس این ویژگیهای مثبت، این بحث را مطرح می کند که آیا در چنین شرایطی، معصوم اجازه مشارکت، اظهارنظر، نقد و اعتراض شهروندان را در باره حکومت خواهد داد؟
اگر در جامعه ای اجازه نقد و اعتراض به افراد داده نشود، مشکل استبداد و دیکتاتوری رخ خواهد داد، در چنین حکومتی، هر چند حاکم انسان صالح و شایسته ای باشد، ولی نقش سایر مردم در مدیریت جامعه نادیده گرفته می شود و حضور فکری مردم، نشاط علمی آنها و شکوفایی عقل و اندیشه که همواره با نقد و اعتراض همراه است، مسکوت خواهد شد. بر همین اساس، چه در مساله نص و چه عصمت ممکن است این سوال مطرح شود که آیا بدون دادن اجازه نقد و اعتراض به افراد، نظام سیاسی حاکم سر از تحمیل و استبداد، جمود فکری و توقف فکر و اندیشه در نخواهد آورد؟!
در پاسخ به این سوال، مفسران از قدیم تاکنون به دو دسته تقسیم شده اند؛ از یکسو، گروهی که معتقدند عصمت جایی برای انتقاد از پیشوای معصوم باقی نمی گذارد و دسته دوم، کسانی هستند که اعتقاد دارند جامعه باید دارای فضای فکری باز و سیال باشد.
تعمق در سیره امام علی (ع) در طول حدود پنج سال حکومت و نیز، بیانات ایشان در نهج البلاغه به روشنی نشان می دهد که ایشان با وجود آنکه خود را معصوم می داند و می گوید که در مسیر هدایت و دین خدا دچار خطا و اشتباه نشده ام، اما در همان حال، به مردم می فرماید که شما برای صحبت کردن آزادید و هر چه را حق تشخیص می دهید، در گفتن آن مضایقه نکنید. امام علی (ع) نمی گفتند چون من حقیقت را می دانم، نیازی به گفتن شما نیست و هر چه را من می گویم، باید عمل کنید.
اولین دلیل صدق و کذب کسی که مدعی است اهل حق است و در مسیر حق رفتار می کند، این است که گوشش آماده شنیدن انتقاد و اعتراض باشد. بر همین اساس، فضای جامعه حتی وقتی یک معصوم حاکم باشد، برای بیان نظرات مختلف و نقد و اعتراض مسدود نمی شود. علت این امر آن است که جامعه حتی جامعه زمان امام علی (ع) از افراد مختلف و متنوعی تشکیل می شود که سطح فکر و اندیشه آنها یکسان نیست و در نتیجه، حاکم نمی تواند به بهانه برخورداری از عصمت، این تنوع و تکثر اندیشه ها را نادیده بگیرد. بنابراین در اندیشه شیعه، حاکم حتی وقتی فرد معصوم در راس آن قرار دارد، باید اجازه دهد مسیر بیان نظرات در جامعه باز باشد تا حتی افرادی که چنین دیدگاه یا شناختی در باره عصمت ندارند نیز بتوانند حرف و استدلال خود را درباره موضوعات جامعه مطرح کنند و پاسخ نقدها و اعتراضاتشان را بشنوند.
امام (ع) حكومتى را كه خود در رأس آن است، حكومتى مقدّس معرفى نمىكند، بلكه برعكس، راه را بر نظارت مردمى و نقد و انتقاد آنها بر امور حكومتى باز میکند. در حکومت امیرمؤمنان علی (ع)، کارگزاران آن حضرت خطاها و خلافهایی مرتکب شدهاند که البته با توجه به پهناوری آن حکومت، میزان این خطاها و خلافها اندک است. حکومت و مدیریت بیخطا و خلاف نیست ولی آن چه مهم است این است که بر اساس ساز و کاری بسامان این خطاها و خلافها به حداقل برسد. امام علی (ع) می کوشد امور را بسامان کرده و هرجا خطا و خلافی پیش آمد به سرعت و با دقت به اصلاح بپردازد و اگر جرمی محقق شده بدون ملاحظات بیمعنای مرسوم، به مجازات مجرمان و اصلاح امور اقدام کند. لذا می بینیم که در زمان حکومت ایشان می آمدند و به والی و استاندار حضرت ایراد می کردند و می گفتند استاندار شما چنین و چنان کرد و امیرالمؤمنین(ع) هم پس از بررسی، وقتی می فهمید کار اشتباهی از سوی آن استاندار سر زده، او را عزل می کرد.
هيچ حكومت و مديريتى از جايگاه تقدّس برخوردار نيست، چون حكومتكردن و مديريتنمودن، امری جمعى است، و در جمع آدميان پيوسته، خطا و خلاف پيش مىآيد. امیرمؤمنان علی (ع) بر اساس آیه ۵۳ سورۀ یوسف، در عهدنامه مالک اشتر چنین یادآور شده: «فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلاَّ مَا رَحِمَ اللّهُ؛ بیگمان نفس فرماندهنده به بدى است مگر آنكه خدا رحم فرمايد.» اگر حكومت و مديريت تقدّس بيابد، از دايره نظارت مردم، و نقد و انتقاد و اعتراض بيرون مىرود، و هر كجى، راستى، و هر بىعدالتى، عدالت، و هر جنايتى خدمت شمرده مىشود.
اميرمؤمنان على (ع) براى زدودن انديشه تقدس حکومتش، در خطبه ۲۱۶ (مطابق نسخه دکتر صبحی صالح) چنين فرموده است: «آنسان که با زورگویان و سرکشان سخن مىگویند، با من سخن مگویید و آن محافظهکارىها را که با تیزخویان و مستبدان روا مىدارند، با من روا مدارید و با من به طور تصنّعى و با سازشکارى آمیزش مکنید و مبادا گمان کنید که شنیدن حق بر من سنگین است و تصور نکنید که من خواهان آنم که مرا بزرگ انگارید، زیرا هر کس که شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او سنگین بُوَد، عمل به حق و عدالت بر وى سنگینتر بُوَد. فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ، وَ لاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِي إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اللّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّي؛ پس، از گفتن حق، یا مشورت به عدالت و عدالتخواهى خوددارى مکنید، زیرا من خود را بالاتر از آن نمىدانم که خطا نکنم و خود را ایمن از خطا نمىدانم، مگر این که خداوند مرا در کار نفس کفایت کند که او از من بدان توانمندتر است و جز این نیست که من و شما فقط بندگان و مملوکان پروردگارى هستیم که جز او پروردگارى نیست.»
امیرمؤمنان على (ع) مردمان را چنان صاحب حق دانسته است و آنقدر پاسداشت حقوقشان نزد او محترم بوده است که فضاى نظر دادن، انتقاد کردن، اعتراض نمودن و دادخواهى کردن را به طور کامل باز نگه داشت و اصرار داشت که زمینههاى لازم براى چنین رخداد مبارکى فراهم شود. آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر، چنین فرموده است که «و بخشى از وقت خود را خاص کسانى قرار ده که به تو نیاز دارند، و خود را براى کار آنان فارغ دار، و در مجلسى همگانى برایشان بنشین، و در آن مجلس براى خدایى که تو را آفریده است فروتنى پیشه کن، و پاسداران و یاران خود از محافظان و نگهبانان ویژهات را از آنان برکنار دار، تا گوینده آنان بىآن که زبانش بگیرد و در سخن درماند با تو سخن گوید، که من بارها از پیامبر خدا ـ؛ که بر او و خاندانش درود باد ـ. شنیدم که مىفرمود: «هرگز امّتى را پاک ـ. از گناه ـ. نخوانند که در آن امّت بىآن که بترسند و در گفتار درمانند، حقّ ناتوان را از توانا نستانند»؛ و درشتى کردن و درست سخن نگفتنِ آنان را بر خود هموار کن و تنگخویى و خودبزرگبینى را از خود بران، تا خدا بدین کار اطراف رحمت خود را بر روى تو بگستراند و پاداش فرمانبردارى از خود را برایت واجب گرداند.»
امام (ع) تأکید دارد که مردمان تمام روابط و مناسبات سیاسى خودکامانه را بزدایند و با زمامداران به دور از سازشکارى رفتار کنند، به راحتى با آنان سخن گویند، نقدشان کنند، محافظهکارى نکنند، دادخواهى نمایند، اعتراض کنند، و هیچ نگرانى نداشته باشند.
امام (ع) تأکید مىکند که هیچ زمامدارى را در جایگاه ربوبى ننشانید و او را مالک خود ندانید و خود نیز در چنین جایگاهى منشینید، که هیچکس مالک دیگرى و ربّ او نیست، که اگر چنین تصورى پیدا شود، آدمیان خود را صاحب اختیار یکدیگر مىگیرند و اجازه تصرّف در حریم یکدیگر را مىیابند، که این مختصّ خدایى است که مالک همه چیز و ربّ جهانیان است؛ بنابراین امیرمؤمنان على (ع) مىآموزد که، چون ما هیچ یک، مالک یکدیگر نیستیم، اجازه داریم با حفظ حرمتها و کرامتها، درباره هم نظر دهیم، انتقاد کنیم، به ناروایىها اعتراض نماییم، و دادخواهى کنیم.
در هنگامه آشوب جمل، امام علی(ع) در مسیر خود به سوى بصره، نامهاى به مردم کوفه نوشت تا آنان را از آشوب پیش آمده آگاه سازد و به یارى خویش بخواند. در این نامه چنان مردمان را تکریم نموده که به هیچ روى به آنان فرمان نداده، و خود را مطلق معرفى ننموده، بلکه از آنان خواسته است تا در این ماجرا تأمّل و بررسى کنند و هر که را که حق یافتند، به یارىاش برخیزند، و آن را که متجاوز و ستمگر یافتند، بازش دارند.
امام علی (ع) در این نامه میفرمایند که من در حالى از این جایگاه خود بیرون آمدهام که یا ستمگرم یا ستم رسیده؛ یا از فرمان حق گردن کشیدهام یا کسى هستم که از فرمان او سرپیچى کردهاند. من خداى را به یاد کسى مىاندازم که نامهام به او برسد و براى این که به سوى من گسیل شود، در کار من بنگرد که اگر نیکوکار هستم، مرا یارى دهد و اگر بدکار مىباشم، از من بخواهد تا به حق بازگردم و خشنودى خدا را به دست آورم. امام على (ع) چنان مردمان را در انتخاب راه سیاسى خود محترم و با کرامت مىشمارد که به هیچروى مسیر انتخابى خود را به آنان تحمیل نمىکند: امام (ع) خود را نیز مطلق نمىانگارد، بلکه از آنان مىخواهد که درباره آن چه پیش آمده، بررسى کنند و حق را برگزینند و آن را که ستم پیشه کرده و تجاوز نموده، به جاى خود نشانند، و ستمدیده و مورد تجاوز واقع شده را یارى نمایند.
پیشتر گفتیم که گردش درست امور، وابسته به رعايت حقوق متقابل زمامداران و مردمان است. از مهمترين اين حقوق، حقّ نصيحت و انتقاد است كه ضامن سلامت عملكردها و سبب پايدارى پيوند دلهاست. اميرمؤمنان (ع) در خطبهاى كه كمى پس از جنگ نهروان ايراد فرمود، درباره حقوق متقابل زمامدار و مردم چنين فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقًّا وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَتَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ، وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلاَ تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا. وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ، وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغْيَبِ، وَ الاِْجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَالطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ؛ مردم! مرا بر شما حقّى است و شما را بر من حقّى است؛ امّا حق شما بر من [عبارت است از]: نصيحت كردن شما؛ به وفور رساندن دارایی هایتان و رساندن آن به شما؛ آموزش دادن به شما تا در نادانى نمانيد؛ و ادب كردن و تربيت شما تا نيك بدانيد. و امّا حقّ من بر شما اين است كه در بيعت خود با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان خيرخواهى و يادآورى كنيد، و چون شما را بخوانم اجابت و چون فرمانتان دهم پذیرفتاری كنيد».
رعايت اين حقوق متقابل سبب الفت زمامداران و مردمان و موجب پيوستگى ايشان و عزّت و نيرومندى دين و دولتشان مىگردد. به همين سبب است كه نصيحت و خيرخواهى و يارى يكديگر در برپايى حق و عدل و دفع باطل و ستم از مهمترين حقوق واجب الهى بر بندگانش است: «مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ؛ از حقوق واجب خداوند بر بندگان اين است كه به اندازه توانايى خود در نصيحت و خيرخواهى بندگانش كوشش كنند، و در راه برقرارى حق در ميان خود، همكارى نمايند.»
کوتاه سخن آنکه حكومت امام على(ع) بر مدار آزادى، اخلاق، حقوق، قانون و عدالت مىگرديد و از ابتداى تشكيل آن، فضاى سياسى حكومت، كاملا باز بود. امام(ع) اصرار مىورزيد كه مردمان با حقوق خويش آشنا شوند،آن را مطالبه كنند و از جمله این حقوق را حقّ نظردادن، انتقادكردن، اعتراضنمودن و دادخواهىكردن می دانست. خود نیز اين امور را در هر شرايطى پاس داشت و هيچگاه راه آن را مسدود نساخت.
نظر شما