twitter share facebook share ۱۴۰۰ اسفند ۱۱ 815

دو سال پیش یکی از دانشگاهیان سعودی به نام خالد دخیل در پادکستی از لزوم بازنویسی تاریخ عربستان و جدا کردن تاریخچه تشکیل دولت از تاریخچه اتحاد بین محمد بن سعود با محمد بن عبدالوهاب در سال 1744 با هدف مبارزه با شرک و ترویج اسلام، سخن گفت. دخیل که کتابی در این زمینه نوشته –و کتابش تا همین اواخر ممنوع بود- گفت: سعودی‌ها باید تأکید کنند که پادشاهی سعودی 17 سال قبل از ورود وهابیت به عرصه سیاست کشور، ایجاد شده است

وی در این پادکست یادآور شد: ما تاریخ کشور را درست ننوشته‌ایم، به همین دلیل است که متأسفانه اکثر سعودی‌ها تاریخ عربستان را نمی‌دانند و فکر می‌کنند همه چیز حول محور شرک و ترویج اسلام راستین شکل گرفته است. به عبارت دیگر از نگاه اکثر مردم سعودی، شیخ محمد بن عبدالوهاب برای مبارزه با شرک آمد و محمد بن سعود نیز به او ملحق شد و به این ترتیب این دو با مشارکت هم با شرک مبارزه کردند. در پرتو این روایت، مسئله تشکیل دولت در تاریخ عربستان کمرنگ شده است؛ درحالیکه ما باید تاریخچه تشکیل دولت را در مدارس آموزش داده و اهمیتی دوچندان برای آن قائل شویم. تنها چیزی که به ما آموزش دادند، سخنان ابن غنم و ابن بشر (شرح نویسان وهابیت) است

اظهارات دخیل علیه وهابیت برای روشنفکران سعودی امر نادری نبود، اما سخنان او در مورد لزوم بازنویسی تاریخ -به ویژه از حیث زمان بندی- قابل توجه است. این سخنان در شرایطی بیان شده که اقدامات بی‌سابقه‌ای از سوی ولیعهد در خصوص نقش وهابیت در کشور در دست انجام است، که از مهار روحانیون گرفته تا بازنگری و به‌روز رسانی متون دینی را شامل می‌شود

آخرین مورد از سلسه اقدامات بن سلمان برای به حاشیه راندن وهابیت، تعیین تاریخ رسمی جدید برای تشکیل دولت در 22 فوریه است. این روز جدای از روز ملی در 23 سپتامبر است که به عنوان روزی که کشوری با نام پادشاهی عربستان در سال 1923 تشکیل شد، جشن گرفته می‌شود. تاریخ رسمی جدید، روزی است که محمد بن سعود در سال 1727 بر دیریه سلطه یافت

آنچه این تحولات را مهم کرده، این است که دیگر نه سرنوشت وهابیت در گرو عربستان است و نه منافع عربستان به وهابیت گره خورده است. افول وهابیت به عنوان یک جنبش، سال‌ها است که در حال وقوع است و آمدن بن سلمان، این روند را تسریع کرده است.

تلاش برای مهار وهابیت، در ادامه کارزاری است که پادشاه قبلی عربستان علیه اسلام‌گرایی به راه انداخت و افول وهابیت پیامد ناخواسته مبارزه رهبری سعودی با نیروهای جهادی و متخاصم اسلام‌گرا است.

بن سلمان با اخوان‌ المسلمین به سختی مقابله کرد، روحانیون مرتبط با این گروه را زندانی نمود و تلاش کرد این روایت را جا بیاندازد که ایدئولوژی آنها خارجی و وارداتی بوده و ترکیبی از سلفی‌گریِ محمد نصیرالدین روحانی آلبانیایی و اسلام سیاسی است. اما وهابیت چون ایدئولوژی‌ای بومی بود، بن سلمان برای مقابله با آن رویکردی متفاوت اتخاذ کرد. در ابتدا صرفا اشاراتی به لزوم مهار وهابیت نمود اما کارزار او به مرور زمان تشدید شد، تا آنجا که سال گذشته به صراحت اعلام کرد که پادشاهی نباید بین خود با یک فرد یا ایدئولوژی، پیوندی ناگسستنی ایجاد کند

بنابراین بن سلمان همان کاری را با وهابیت می‌کند، که پدربزرگش عبدالعزیز بن سعود با متحدان سابقش در سال 1929 کرد. سال‌ها پیش عشایر بدوی و تندروی که به «اخوان من أطاع الله» معروف بودند، از عبدالعزیز بن سعود سرپیچی کردند و به نام ترویج حق، اسلام واقعی و فتح سرزمین‌های غیروهابی، به عراق، اردن و کویت حمله کردند. بن سعود لشکری روانه کرد و آنها را شکست داد؛ افراد قبیله تسلیم شدند و به این ترتیب شورش آنها فرو خوابید.

نیم قرن بعد، فرزند یکی از این رهبران شورشی، تلاش مذبوحانه‌ای برای تصرف مسجدالحرام در مکه نمود. این شورش، خالد بن عبدالعزیز پادشاه وقت را نگران کرد و او را به سمت راضی نگه داشتن دستگاه روحانیت و اتخاذ شیوه‌هایی محافظه کارانه در حکومت‌داری سوق داد که به قیمت بر باد رفتن تلاش‌های چند دهه‌ای کشور برای مدرن سازی با استفاده از درآمد نفتی انجامید (رویدادهای ژئوپلیتیکی منطقه از جمله انقلاب ایران و تهاجم شوروی به افغانستان به اتخاذ این سیاست جدید کمک کرد). در پی این رویکرد، پادشاهی عربستان در دهه 1980 شیوه مدارا با فعالان وهابی و اسلام‌گرا را در پیش گرفت. بن سلمان از این مماشاتِ ملک خالد و جانشینانش، اغلب با عنوان عقب‌گرد در مقابل افراط گرایان یاد می‌کند و خود شیوه سرکوب را در پیش گرفته است

با دخالت فزاینده ایدئولوژی‌های جهادی در جنگ‌های منطقه، ظهور فناوری‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای و جوانی جمعیت در اواخر دهه 1990 و اوایل دهه 2000 وهابیت معاصر با چالش‌های داخلی و خارجی زیادی روبرو شد. پیش از آن پیام وهابیت ساده بود: بازگشت به آموزه‌های صدر اسلام. در این راستا با تکیه بر منابع نامحدودی که در اختیار داشت، انرژی خود را صرف مقابله با شرک و بدعت از جمله جریان عرفانی تصوف، شیعیان و سایر فرقه‌های غیر سُنی و عقاید و بدعت‌های روحانیون مترقی و معتدل کرد. خلوص و قاطعیت پیام وهابیت، در روستاها و شهرهای جهان اسلام جذابیت داشت. مبلغان آن امکانات زیادی برای انجام سفرهای تبلیغی به آفریقا، خاورمیانه، آسیای جنوبی، اروپا و آمریکا داشتند. مهاجران مسلمانی که در کشورهای عرب خلیج فارس کار می‌کردند، به راحتی می‌توانستند برای ساخت مسجد در کشورهای خود، بودجه بگیرند. سفارت‌های عربستان، فعالیت‌های تبلیغی شیعیان را زیر نظر می‌گرفتند و با پولی که دولت سعودی و مؤسسات خیریه در اختیار آنها می‌گذاشت، با تبلیغ تشیع مقابله می‌کردند.

اما به گفته سلطان عامر محقق سعودی دانشگاه جورج واشنگتن، یازده سپتامبر کل جریان اسلام‌گرایی را زیر سؤال برد، آن را تضعیف کرد و خلأ قدرتی را به وجود آورد که به ظهور جریان ترقی خواه انجامید. البته دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که معتقد است جنبش ترقی خواهی قبل از یازده سپتامبر آغاز شد و عده‌ای از اسلام گرایان، اواخر دهه هشتاد و دهه نود شروع به دور شدن از ایده‌های رادیکالی کردند

بنابراین می‌توان گفت که جذابیت وهابیت اواسط دهه 2000 کاهش یافت و فروپاشی آن با حملات یازده سپتامبر آغاز شد. با ظهور لیبرال‌ها و مشارکت آنها در بهار عربی و خیزش علیه حکومت ها، جذابیت وهابیت بیش از پیش کمرنگ شد. آخرین ضربه به وهابی‌ها، زمانی زده شد که حامیان سعودیِ آنها، حمایت خود را از این فرقه متوقف کردند و ظهور داعش در سال 2014 توجهات را بر مبارزه با وهابیت و افراط گرایی متمرکز کرد.

سالها قبل از اینکه محمد بن سلمان در انظار عمومی درباره وهابیت صحبت کند، عبدالله بن عبدالعزیز کاری بی سابقه انجام داد. وی در تلویزیون ملی و در حضور علمای وهابی، آنان را مورد سرزنش قرار داد. هشت سال بعد، بن سلمان مبارزه را فراتر برد و در تلویزیون صریح‌ترین اظهارات را علیه وهابیت مطرح کرد. او به مصاحبه کننده گفت که عربستان به آموزه‌های محمد بن عبدالوهاب مقید نیست. حتی انتخاب مصاحبه کننده جالب بود؛ زیرا عبدالله المذیفر به مصاحبه با افراط گرایان و روحانیونی که دیدگاه‌هایشان در سال‌های اخیر تعدیل شده، معروف است.

بن سلمان در این مصاحبه گفت که تأکید بر آموزه‌های بنیان‌گذار وهابیت به منزله بت کردن یک انسان است و این برخلاف آموزه‌های شخص محمد بن عبدالوهاب می‌باشد «وقتی خود را به پیروی از یک مکتب یا عالم متعهد می‌دانیم، به این معنا است که ما از انسان خدا ساخته‌ایم. اگر شیخ زنده بود و ما را درحالی می‌دید که به نصوص او متعهد هستیم، تقدیسش می‌کنیم و ذهن خود را بر روی هر تفسیری بسته ایم، اولین کسی بود که به این امر اعتراض می‌کرد. هیچ مکتب ثابتی وجود ندارد و هیچ کس معصوم نیست. ما باید به تفسیر مستمر از متون قران و احادیث پیامبر بپردازیم؛ نقش ما این است که مطمئن شویم همه قوانینِ تصویب شده در عربستان، منعکس کننده موارد زیر باشد: قرآن و سنت پیامبر را نقض نکند چراکه قرآن قانون اساسی ما است؛ با منافع ما در تضاد نباشد؛ امنیت و منافع شهروندان را حفظ کند و به توسعه و آبادانی کشور کمک نماید. بنابراین قوانین بر اساس این رویه و بر اساس کنوانسیون‌های بین‌المللی تصویب می‌شود»

برای رهبری عربستان، وهابیت نه تنها مانع از توسعه و نوسازی است، که برای دفاع از دولت در برابر تهدیدات جدید بی فایده است. در همین حال دلایل متعددی وجود دارد –از تأثیرات قیام های عربی و ظهور داعش تا رقابت ژئوپلیتیکی رو به افزایش ایران و ترکیه- که باعث می شود عربستان بیشتر بر تقویت جبهه داخلی متمرکز شود و از حمایت از جنبش وهابیسم در جهان دست بکشد. این کشور در حال بستن مساجد و خیریه‌ها در سراسر جهان از جمله روسیه و اروپا است؛ به عنوان مثال بنابر گزارش‌ها در جریان دیدار با ولادیمیر پوتین در مسکو در اکتبر 2017 ملک سلمان موافقت کرد که بودجه مساجد و تبلیغات دینی را قطع کند. در فوریه 2018 ریاض در اقدامی مشابه کنترل و مدیریت بزرگترین مسجد بلژیک را که به پرورش افراط گرایی شناخته می‌شد، رها کرد

به این ترتیب عربستان دیگر برنامه ای برای گسترش وهابیت در جهان ندارد و توان داخلی این جنبش هم با لغو پلیس مذهبی، لغو ممنوعیت رانندگی زنان، برداشته شدن محدودیت‌های تفکیک جنسیتی، و برقراری آرامش اجتماعی بسیار کم شده است

در عربستان و فراتر از آن، وهابیت سال‌هاست که جایگاه خود را از دست داده است. عواملی که زمانی به رشد آن کمک می‌کردند، دیگر وجود ندارند. از نظر سیاسی دولت دیگر نیازی به ایدئولوژی ندارد و حتی اگر تصمیم بگیرد دیدگاه‌ها را نسبت به وهابیت تغییر دهد و مثبت کند، دیگر نمی تواند

*منبع: نیوز لاین

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما