از همین روست که می بینیم پیشوایان حق در سخت ترین اوضاع و احوال نیز ضعف نشان ندادند، هرگز خود را زبون نساختند، جز از حضرت حق ترحم نطلبیدند و به پیروان خود آموختند که چنین باشند. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «عزت مؤمن در بی نیازی او از مردمان است»
این سخن بدان معنا نیست که انسان ها از یکدیگر بی نیازند و کسی را به کسی حاجتی نیست، بلکه بدین معناست که در روابط و مناسبات اجتماعی و در خواسته ها و رفع نیازها عزت انسان حفظ شود و تن به استرحام ندهد؛ چنانکه رسول ختمی مرتبت فرمود: «خواسته های خود را با عزت نفس بخواهید»
نفی استرحام به معنی قطع رابطه با مردم و بریدن از جامعه و نفی ارتباط و معاشرت و داد و ستد نیست، که لازمه زندگی اجتماعی روابط متقابل و تعامل و دادو ستد است؛ ولی آنچه در این میان نباید مورد غفلت قرار گیرد و زیر پا گذاشته شود، حفظ حرمت و شرافت و کرامت و عزت است
پیشوایان دین می آموزند که در حسن سیرت با مردمان چون نیازمند به آنان رفتار شود و در حفظ عزت چون بی نیاز از آنان، و آنجا که پای عزت و کرامت در میان است انسان روحیه بی نیازی از مردمان را در خود تقویت کند و کم ترین خواسته و نیازش را نیز خود بر طرف سازد. پیامبر اکرم(ص) در این باره چنین سفارش فرمود: «از مردمان بی نیازی جویید هرچند با ترک خواستن چوب مسواک»
بنابراین آنجا که نیاز جستن و درخواست نمودن به قیمت زیر پا گذاشتن حیثیت و شرافت انسانی و شکسته شدن عزت ایمانی است، بی نیازی نمودن سزاوار شخصیت انسانی و ایمانی است
راه و رسم پیامبر اکرم(ص)
رسول خدا(ص) در تمام دوران رسالت خود تلاش کرد تا صورت های مختلف استرحام را از روابط اجتماعی بزداید و جامعه ای سربلند و ارجمند برپا سازد. آن حضرت در تعامل اجتماعی و در رابطه با مردم چنان رفتار می کرد که شأن بی نیازی از دیگران در آنان شکوفا شود و باب استرحام بسته گردد.
از امام صادق(ع) روایت شده است که مردی از اصحاب پیامبر دچار تنگدستی و سختی شد، همسرش گفت: کاش خدمت پیامبر می رسیدی و از او چیزی می خواستی. مرد خدمت پیامبر رفت. چون حضرت او را دید فرمود: «هرکس از ما خواهش کند به او عطا می کنیم و هرکس بی نیازی جوید خداوند بی نیازش می کند» مرد با خود گفت منظور پیامبر جز من نیست پس به سوی همسرش بازگشت و او را از ماجرا آگاه کرد. زن گفت: رسول خدا هم بشر است (و از حال تو آگاه نیست) او را آگاه ساز. مرد دوباره نزد پیامبر رفت و چون حضرت او را دید فرمود: «هرکس از ما خواهش کند به او عطا می کنیم و هرکس بی نیازی جوید خداوند بی نیازش می کند»
این ماجرا تا سه بار تکرار شد در نتیجه مرد رفت و کلنگی عاریه کرد و راهی کوهستان شد؛ قدری هیزم برید و آورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد و خوردند. فردای آن روز هم همین کار را کرد و هیزم بیشتری آورد و فروخت و پیوسته کار می کرد و اندوخته می نمود؛ تا خود کلنگی خرید و باز هم اندوخته کرد تا دو شتر و یک غلام خرید و توانگر شد. روزی خدمت پیامبر رفت و گزارش داد که چگونه به منظور خواهش آمده بود و از پیامبر چه شنیده بود. حضرت فرمود: من که گفتم هرکس از ما خواهش کند به او عطا می کنیم و هرکس بی نیازی جوید خداوند بی نیازش می کند
بدین ترتیب پیام آور عزت در جهت نفی استرحام سفارش می کرد که مردمان به استقبال سختی کار و تلاش بروند تا از زبونی سؤال و منت پذیری دیگران دور شوند؛ چنانکه می فرمود: «اگر یکی از شما ریسمانی برگیرد و پشته هیزم بر دوش کشد و بفروشد و بدین وسیله آبروی خود را حفظ کند، برای او از خواهش کردن و اظهار نیاز بهتر است».
مشی پیشوایان حق
برترین نمونه های تربیت یافته مدرسه نبوی در زندگی و روش تربیتی خود بر زدودن صورت های مختلف استرحام تأکید می ورزیدند و زمینه های شکل گیری استرحام را می زدودند. آنان در این جهت اموزه های بسیاری به یادگار گذاشتند: فرهنگ کار کردن و روی پای خود ایستادن، در برابر غیر خدا سر خم نکردن، با علل سیاسی و اجتماعی استرحام مبارزه کردن و ریشه های استرحام را قطع نمودن.
پیشوایان حق در زندگی خود هرگز استرحام نکردند و به کسی اجازه نمی دادند در برابر آنان یا در برابر دیگران استرحام نمایند. مفضل بن قیس بن رمانه گوید: خدمت امام صادق(ع) رفتم و از حال خود و گرفتاری و درماندگی خویش لب به شکایت گشودم و از آن حضرت خواستم که برایم دعا کند. امام به کنیزکی که آنجا بود فرمود: آن کیسه سکه را که ابوجعفر برای ما فرستاده است. بیاور پس کنیزک کیسه را آورد و حضرت فرود: در این کیسه چهارصد دینار است، با آن زندگی خود را بهبود بخش. عرض کردم: به خدا سوگند مقصودم این نبود که بخواهم چیزی بگیرم، مقصودم فقط خواهش دعا بود. حضرت فرمود: بسیار خوب دعا می کنم اما بپرهیز از اینکه هر گرفتاری که داری با مردمان بازگو کنی تا نزد آنان خوار شوی.
امامان در سخت ترین شرایط نیز ذره ای استرحام نکردند؛ حتی در کنج زندان و زیر فشار و شکنجه حاکمان ستمگر. زمانی که حضرت موسی بن جعفر(ع) در زندان سندی بن شاهک در اسارت بود، هارون، فضل بن ربیع را برای رساندن پیامی نزد حضرت فرستاد و هدفش آن بود که با عنوان کردن مسائلی امام را از موضع عزت خویش دور کند و او را به استرحام کشد.
فضل گوید من داخل محبس شدم و دیدم که آن حضرت پیوسته نماز می گزارد و اعتنایی به من ندارد و در هر دو رکعت نماز که سلام می دهد بلافاصله برای نماز دیگر تکبیر می گوید و وارد نماز می شود. پس چون توقف من طولانی شد ترسیدم که مورد مؤاخذه هارون قرار گیرم؛ پس همین که حضرت خواست سلام بدهد من شروع کردم به سخن و دیگر آن حضرت وارد نماز نشد و به سخن من گوش فرا داد. من پیام رشید را به حضرت رساندم و ان پیام این بود که به من گفته بود به آن حضرت مگو که امیرمؤمنان مرا به سوی تو فرستاده بلکه بگو برادرت مرا به سوی تو فرستاده و سلام رسانده و گفته است می دانم که شما هیچ تقصیری ندارید اما سوء تفاهمی شده و به سبب خبرهایی که به من رسیده بود شما را از مدینه آوردم و پس از بررسی و پیگیری بر من روشن شد که شما هیچ گناهی ندارید، با وجود این مصلحت در آن است که اینجا باشید؛ شما از لحاظ برنامه غذایی هر نوع غذایی که میل دارید سفارش بدهید و هرچه را می پسندید دستور بدهید؛ من فضل بن ربیع را مأمور این کار کرده ام.
روای گوید حضرت بدون اینکه به من التفاتی کند در دو کلمه جواب داده فرمود: «از مال خودم اینجا چیزی ندارم که بهره ببرم و استفاده کنم و خداوند مرا اهل خواهش و تقاضا نیافریده است» الله اکبر و وارد نماز شد.
قطع ریشه های استرحام
استرحام معلول عوامل متعددی است از جمله: تربیت خلاف کرامت و عزت، روابط مستبدانه و خودکامانه، فرهنگ خواری پذیری، روابط اقتصادی ستمگرانه و تمایلات پست درونی. برای مبارزه با استرحام لازم است به ریشه های مختلف آن توجه کرد و برای قطع ریشه ها اهتمام نمود و البته مهم ترین اقدام در این راه قطع ریشه های درونی استرحام است که تا آنها قطع نشود اقدامات بیرونی به نتیجه نخواهد رسید و روابط استرحامی دوباره جوانه خواهد زد. از این رو سیره هادیان معصوم بر این بوده است که در کنار اصلاحات اساسی اجتماعی به این ریشه های درونی پرداخته شود و انسانی تربیت گردد که راه استرحام را بر خود ببندد و بدان تن ندهد.
با همین جهت گیری تربیتی، پیشوایان حق توصیه به نومیدی و چشم نداشتن به دست مردمان می کردند. از امام سجاد(ع) روایت شده است که فرمود: «تمام نیکی را در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است دیدم و هرکس هیچ امیدی به مردم نداشته باشد و امرش را در هر کاری به خدا واگذارد، خداوند در همه چیز او را اجابت کند»
ائمه علیهم السلام به قطع هرگونه طمع و آزمندی توصیه کرده اند تا ریشه ذلت در برابر مخلوق و استرحام در مقابل خلق خشکانده شود. امام کاظم(ع) در وصایای خود به هشام بن حکم فرمود: «ای هشام از طمع بپرهیز و از آنچه در دست مردم است ناامید باش و طمع از مخلوق را در دل خود بمیران که طمع کلید خواری و ربودگی عقل و زوال مردانگی و ریختن آبروست»
نکته آخر اینکه تا عدالت اجتماعی در معنای درست کلمه در عمل تحقق نیابد فقر هست و تا فقر هست استرحام نیز هست. فقر زاییده روابط و مناسبات ناعادلانه اجتماعی است؛ بنابراین لازم است در راستای تحقق عدالت اجتماعی و در خدمت به آن به تکافل اجتماعی پرداخت و با ایجاد تأمین های اجتماعی لازم و اقدامات فرهنگی مناسب در جهت زدودن نیاز نیازمندان، از کارافتادگان، بیماران و تهی دستان اقدام کرد و با ایجاد اشتغال و رفع بیکاری یکی از زمینه های اساسی پیدایش استرحام را منتفی ساخت؛ زیرا بیکاری علاوه بر اینکه سبب فقر می شود عوارض و پیامدهای روحی، روانی و اجتماعی نامطلوبی به بار می آورد که به استرحام دامن می زند.
*برگرفته از کتاب سیره نبوی منطق عملی؛ نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی
نظر شما