در منظر علی(ع) جنگ و خونریزی پدیده ای است متعلق به فرهنگ جاهلی، چنانکه حضرت در خطبه ای که اوضاع مردم جهان را در هنگام بعثت پیامبر اکرم(ص) بیان نموده، به برافروخته شدن انواع جنگ ها به عنوان شاخصه ای از شاخصه های جاهلیت و بربریت و انحطاط بشر اشاره کرده و فرموده است: «خدا او(پیامبر) را هنگامی فرستاد که پیامبران نبودند و مردمان در خوابی درازا می غنودند، اسب فتنه در جولان کارها پریشان، آتش جنگ ها فروزان، جهان تیره فریب دنیا بر همه چیره، باغ آن افسرده، برگ آن زرد و پژمرده، از میوه اش نومید، آبش در دل زمین ناپدید، نشانه های رستگاری ناپیدا، علامت های گمراهی هویدا، دنیا ...»
امیرمؤمنان علی(ع) جنگ طلبی و خونریزی را نشانه دوری از هدایت پیام آوران الهی و فرورفتن در گنداب زندگی جاهلی معرفی کرده است که موجب حاکمیت ترس و ناامنی و کشتار و نابودی است و این پدیده زشت محصول فقدان خردورزی و پشت کردن به هدایت الهی و عمل کردن بر قواعد جاهلی است. جرج جرداق مسیحی در این باره می نویسد: «علی همیشه چپاول و غارت ها، تاراج کردن و شبیخون زدن ها را که مظاهر جنگ در میان قبیله های جاهلیت پیش از اسلام بود، در جرگه کارهای زشت و ضد انسانی می شمرد. چپاولگری و پرستش بت ها و زنده به گور کردن دختران از نظر وی از یک منبع به وجود می آیند. علی می گوید: «در نادانی ها فرو رفته بودند و به زنده به گور کردن دختران و پرستش بت ها و تاراج و غارتگری مشغول بودند»
او تا آنجا جنگ را محکوم کرده و ان را تقبیح می نمود که حتی از تنگ ترین و محدودترین راههای آن که دعوت به مبارزه و نبرد بود نهی می کرد و می گفت: «هرگز به مبارزه دعوت مکن» نهج البلاغه/ حکمت 233
جنگ به همان اندازه که موجب از بین رفتن حق است باعث پوشش باطل نیز می گردد؛ این اساس نظریه علی درباره جنگ است. او به زشتی جنگ تصریح می کند و خود نیز از آن متنفر است؛ برای انکه جنگ سبب دشمنی و تجاوز است و «بدترین ره توشه برای روز رستاخیز، دشمنی و تجاوز کردن به حق بندگان است» (حکمت 221) و برای آنکه خسارت و ضرر نتیجه قطعی و محتوم این دشمنی است: «هرکس دشمنی کاشت ضرر و خسران درو خواهد کرد» و به خاطر انکه جنگ بر انسان ها اعم از پیروزمند و شکست خورده، سرگردانی و بدبختی است و جنگ از عزت و احترام می کاهد و قیام بر ضد عقل و وجدان و درستی ها و ارزش زندگی در نزد شخص پیروز و پستی و زبونی و خواری و هدر رفتن خون و زندگی در طرف مغلوب است و در مذهب علی(ع) «آنکس که با شر و بدی پیروز گردد در واقع شکست خورده است» و البته هیچ چیز زشت تر و بدتر از کشتار و خونریزی نیست»
در نگاه لطیف و انسانی علی(ع) و در جهان بینی الهی آن موحد راستین و در قلب مالامال از عشق او به انسان، صلح موهبتی الهی و بستر مناسب روابط انسانی و مایه آرامش لازم برای رشد همگانی است و علی(ع) جنگ و خونریزی را شر و بدی و صلح را خیر و نیکی دانسته است. ان حضرت در رویارویی ناچار با سه گروه پیمان شکن و ستم پیشه و از راه منحرف شده، تمام وسایل ممکن و معقول و مشروع را به کار گرفت تا راهی به صلح بگشاید که آن را خیر همگان می دانست. هنگامی که فتنه جمل برپا شد امام با تمام وجود خویش به صلح و اصلاح همت گماشت. هشام جعیط مورخ این مسأله را تفسیر کرده و می گوید: «علی(ع) از جنگ سخن نمی گفت بلکه در مورد اصلاح، لب به سخن می گشود یعنی بازگردانیدن امور به وضعیت درست خود و بازسازی وحدت امت»
هنگامی که فتنه گران جمل به سوی بصره عازم شدند امام تلاش کرد تا به آنان رسد و مانع آشوب شود. پسر رفاعه بن رافع گفت: ای امیرمؤنان چه تصمیم داری و ما را کجا می بری؟ حضرت فرمود: «آنچه قصد و اهنگ آن را داریم اصلاح است اگر از ما بپذیرند و دعوت ما را پذیرا شوند» گفت اگر نپذیرفتند؟ حضرت فرمود: «آنان را با عذرهایشان رها می کنیم و حقشان را می دهیم و صبر می کنیم» گفت اگر باز هم راضی نشدند چه؟ حضرت فرمود: «تا هنگامی که از ما دست بدارند ما آنان را رها می کنیم» گفت اگر ما را رها نکردند چه؟ فرمود: «از خویش در قبال آنان دفاع می کنیم»
امام علی(ع) برای به سر عقل آوردن معاویه و دور کردن او از برپا کردن جنگی خانمان سوز، پس از آنکه از نامه نگاری با او نتیجه نگرفت جریر بن عبدالله بجلی را که از طرفداران عثمان و از دوستان معاویه بود و خود داوطلب شده بود تا با معاویه مذاکره کند و او را به صلح بکشاند با نامه ای نزد معاویه روانه کرد. پس از رفتن جریر اصحاب حضرت به وی پیشنهاد کردند که برای جنگ با مردم شام مهیا گردد و امیرمؤمنان(ع) در پاسخ آنان فرمود: «همانا آماده شدن من برای نبرد با مردم شام در حالی که جریر نزد انهاست بستن درِ صلح و آشتی با شام است و بازداشتن از خیر اگر راه آن جویند و طریق آشتی پویند»
در دیدگاه علی(ع) صلح چنان ارزشمند است که در راه حفظ و تداوم آن و برای جلوگیری از برهم خوردن آن جایز است هرگونه تلاش معقول و مشروعی صورت گیرد. صلح نزد علی(ع) امری اصیل، معتبر و انسانی است و هرچه صلح را تهدید کند و ان را از میان بردارد ستمی است به انسان و انسانیت و تجاوزی است به حریم حرمت بشریت. در نگاه علی(ع) و در عملکرد آن حضرت در تمام دوران حکومتش اصل بر صلح بود و از این رو از جانب امام همه گونه تلاش برای حفظ آن صورت گرفت؛ بنابراین از پیشنهاد صلح و آشتی دشمن باید استقبال کرد. در این خصوص حضرت در عهدنامه مالک اشتر می فرماید: «وهرگز صلحی را که دشمنت تو را بدان فرا می خواند و خشنودی خدا به گونه ای در ان است بر نگردان زیرا در آشتی آرامشی است برای سربازانت و آسایشی از اندُهانت و امنیتی برای سرزمینت»
امیرمؤمنان(ع) تربیت یافته قران کریم است و منطق قرآن چنین است: «و اگر به صلح گراییدند تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست و اگر بخواهند تو را بفریبند یاری خدا برای تو بس است همو بود که تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید»
کدام جنگ کدام صلح؟
علی(ع) صلح را اصیل می دانست و پاس می داشت و در راه آن گام بر می داشت ولی حاضر نمی شد به نام مسالمت، انسانیت لگدمال شود و تحت لوای صلح حقوق مردمان نابود گردد و با عنوان آرامش عدالت از میان رود. علی(ع) در پاسداری از صلح و آرامش با شدت و حرارت در میدان حکومت حرکت کرد و البته آن حضرت صلح و آرامش را بهترین وسیله در راه برپایی عدالت و امنیت و رفاه و تربیت مردمان می دانست و طبیعی است آنجا که این چهار هدف و رکن حکومت دستمایه تعدی نابکاران و ستمگران قرار می گرفت، دفاع شرافتمندانه و جنگ عدالتخواهانه و جهاد آزادی بخش رویه دیگر صلح گرایی علی(ع) است. جرج جرداق در این باره می نویسد: «این شدن و حرارت در بیزاری از جنگ و دعوت به صلح به آن معنی نیست که در هر صورت باید تسلیم شد و خاضع گردید و این موضوع هرگز به معنی فرار از مسئولیت و آزاد گذاشتن تبهکاران نیست. جنگ خود به خود چیز زشتی نیست بلکه به خاطر آن زشت است که موجب بدی و آزار می گردد و صلح به آن جهت نیکوست که برای مردم امکاناتی به وجود می آورد که آسوده خاطر باشند و در ایجاد جامعه بهتر بکوشند و به آن علت نیکو است که در جلوی زندگان راههای زندگی سالم تر و وسیع تر را می گشاید»
اگر جنگ به خاطر گرفتن داد ستمدیده از ستمکار یا پیروزی حق و بازستاندن مال غارت شده و عزت و شرافت از دست رفته و قصاص خون نا به حق ریخته شده باشد، در این صورت یک ضرورت اجتماعی و انسانی خواهد بود؛ ولی به شرط آنکه قبل از جنگ در راه ایجاد حسن تفاهم مذاکراتی به عمل آید. گوش کنید که او به اصحاب خود که در جنگ صفین می گفتند چرا اجازه جنگ داده نمی شود چه فرمود (والبته می دانید که دشمن او در آن جنگ همان قاسطین ستمکاری بودند که درباره آنها می گوید: «از حق دور مانده و حیران و سرگردان آن را نمی بینند و به ظلم و ستم وارد شده و از آن بر نمی گردند) اما اینکه می گویید در جنگ تأخیر می کنم؟ آیا این همه درنگ و تأمل برای ترس من از مرگ است؟ به خدا سوگند من باکی ندارم که به سوی مرگ بروم یا مرگ به سوی من بیاید و اینکه می گویید در جنگ با مردم شام شک و تردید دارم به خدا سوگند که من یک روز جنگ را به تأخیر نیانداختم مگر به خاطر آنکه دوست دارم گروهی بر من بپیوندند و هدایت یابند و از روشنایی من بهره مند شوند و این در نزد من محبوب تر از آن است که آنان در گمراهی بمانند و من با آنان بجنگم اگرچه گناه آنان بر خودشان است»
وعلاوه بر این باید هدف نهایی از این جنگ فقط پیروزی باشد نه انتقام گیری و قتل و نابودی و شکنجه و آزار و نه بدرفتاری و توهین و سختگیری بر اسیر و مجروح و فراری و زن و پیرمرد و کودک، بلکه هدف آن مرد جنگی که ایمان دارد که در راه حق است و دشمن او ستمکاری است که باید داد مظلوم را از او بازستاند باید این باشد که حق را بر سر جای خود برگرداند و بنابراین اگر با اندک جنگ و کشتاری هدف به دست آمد، بلافاصله باید از جنگ دست کشید. در واقع بیزاری و نفرت از خونریزی –مگر در صورت ضرورت اجتناب ناپذیر- در جنگ های علی یک قاعده اساسی است و از منطق همین هدفی که در مذهب علی جنگ به خاطر آن است علی نخست دشمن ستمکار خود را پند و اندرز می داد: «به خدا سوگند دشمن را پند دهم و خیرخواهی کنم و داد ستمدیده را بازستانم»
و چه بسیار شد در انجا که ترغیب به صلح سودمند واقع نشد علی به تهدید دشمن پرداخت زیرا آنچه که در نظر وی مهم بود آن بود که تا امکان دارد از خونریزی جلوگیری شود. او در تهدید جنگجویان نهروان چنین گفت: «من بر شما می ترسم که اجساد بی جان شما در میان این نهر افکنده شود و شما کشته شوید بدون آنکه در نزد پروردگار خود دلیلی داشته باشید و حجتی روشن برای خود بیاورید. من شما را از این (داوری و) حکومت نهی کردم ولی شما نپذیرفتید و مانند پیمان شکنان با من مخالفت کردید تا آنکه من نظر خود را به میل و خواهش شما تغییر دادم و من شر و بدی برای شما نیاوردم و برای شما ضرر و زیانی نخواستم»
و سپس به این ادعای شگفت انگیز توجه کنید که ناشی از انگیزه انسانی امام علی(ع) است و ان را هنگامی به زبان آورد که دشمنانش در صفین بر ضد وی یک دل و یک زبان شدند و او پس از آنکه کوشش هایش به خاطر صلح به جایی نرسید تصمیم به جنگ گرفت: «بار خدایا... اگر ما را بر دشمن پیروز ساختی ما را از ستم بازدار و در راه حق استوار و برقرار ساز و اگر آنان را بر ما چیره نمودی شهادت را نصیب ما گردان و از فتنه و فساد ما را نگه دار»
علی(ع) جنگ را جز به عنوان آخرین چاره آن هم فقط در راه عدالت و انسانیت نپذیرفت و این امر در هر سه پیکار جمل و صفین و نهروان آشکار است. پذیرش جنگ نزد امام (ع) پس از ناکامی در تلاش صلح طلبانه به عنوان ضرورتی در خدمت عدالت و انسانیت تلقی می شد.
هشیاری نسبت به دشمن
صلح گرایی و آمادگی پیوسته برای پذیرش صلح نباید موجب غفلت نسبت به دشمن و فریب های نظامی گردد از این رو امام علی(ع) می آموزد که در عین آمادگی برای پذیرش صلح لازم است هشیاری خود را نسبت به دشمن حفظ کرد و مراقبت نمود که صلح خواهی فریبکاری نباشد. امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر می فرماید: «از دشمنت پس از آشتی او سخت بپرهیز و هُش دار زیرا دشمن چه بسا برای خواب کردن نزدیک شود پس جانب دوراندیشی و احتیاط را بگیر و در چنین حالتی خوش گمانی را متهم دان»
آنچه در پیکار صفین پیش آمد و به ماجرای حکمیت منجر شد حاصل ناهشیاری جمعی مقدس مآب از سپاه امام بود. انان فریب دعوت ریاکارنه به کتاب خدا را خوردند و توجه نکردند که قران بر سر نیزه کردن و به متارکه جنگ فراخواندن از سوی قاسطین نیرنگی بیش نیست، پس با تهدید خواستار توقف نبرد و پذیرش متارکه شدند.
*برگرفته از کتاب دلالت دولت نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی
نظر شما